وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و مجبوری عروسش
وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و مجبوری عروسش و مادر بچش بشی
سلام من تیهونگ هستم همسرم رو ۲ سال پیش از دست دادم و یه دختر به اسم لیا دارم اسم همسرم املی بود دخترم ۸ سالشه
سلام من تینا هستم ۲۰ سالمه و یه دوست به اسم الین دارم خوب امروز تولدشه برای تولدی میخواد دوست پسرش رو بهم معرفی کنه خوب یه لباس صورتی پوشیدم با یه کفش ستش
تیهونگ ویو
امروز روز تولد دوست دختر جیمین هست من رو دعوت کرده بعد به لیا گفتم دیر برمیگردم یه لباس مشکی با یه
کت قرمز پوشیدم لیا اصرار کرد که ببرمش از اجوما خاستم بیاد لیا رو آماده کنه اومد رفتیم ویلای جیمین داشتم با جیمین و دوست دخترش سلام می کردم که دوست دختر جیمین یه جیغ خفیف زد که دیدم سمت یه دختر خوشگل بود
اومد سمت جیمین سلام داد که جیمین گفت
جیمین:پسر حالت خوبه
تیهونگ: ها ار اره خو خوبم
که لیا گفت.....
سلام من تیهونگ هستم همسرم رو ۲ سال پیش از دست دادم و یه دختر به اسم لیا دارم اسم همسرم املی بود دخترم ۸ سالشه
سلام من تینا هستم ۲۰ سالمه و یه دوست به اسم الین دارم خوب امروز تولدشه برای تولدی میخواد دوست پسرش رو بهم معرفی کنه خوب یه لباس صورتی پوشیدم با یه کفش ستش
تیهونگ ویو
امروز روز تولد دوست دختر جیمین هست من رو دعوت کرده بعد به لیا گفتم دیر برمیگردم یه لباس مشکی با یه
کت قرمز پوشیدم لیا اصرار کرد که ببرمش از اجوما خاستم بیاد لیا رو آماده کنه اومد رفتیم ویلای جیمین داشتم با جیمین و دوست دخترش سلام می کردم که دوست دختر جیمین یه جیغ خفیف زد که دیدم سمت یه دختر خوشگل بود
اومد سمت جیمین سلام داد که جیمین گفت
جیمین:پسر حالت خوبه
تیهونگ: ها ار اره خو خوبم
که لیا گفت.....
۳۴.۷k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.