پارت هشت
پارت هشت
+شما چرا با پدر و مادر تون زندگی نمیکنید
_من وقتی ۱۰ سالم بود جانشین بابام شدم
چون مامانم با یکی از سربازه ها به بابام خیانت کرد و از هم طلاق گرفتن
+وای چه زندگی بدی
_آره
همینجوری داشتن حرف می زدن
ته تصمیم گرفت عشقش رو به کوک بگه
_کوک
+بله
_م...م.......م........ن د.....و .......س.......ت د.....ا.....رم (بالکنت)
+میدونستم
_چجوری
+اون موقع که داشتم میرفتم بهم گفتی
_جدی
+آره
ته کوک رو روی پاش گذاشت و آروم لبش رو روی لب کوک گذاشت لپای کوک مثل چی قرمز شده بود بعد چند دقیقه ولش کرد
همین جوری که کوک رو پاش بود بلد شد و
پاهای کوک رو دور کمرش حلقه کرد
رفت توی قصر و رفت توی اتاقش
ته کوک رو میذاره روی تخت و روش خمیه ده میزنه روی گردنش مارک های خیلی بد میزاره و بعدش شروع به درآوردن لباسش میشه و بعد لباس خودش رو درمیآورد
لباش رو روی لبای کوک میذاره و مک میزنه در حدی که خون میاد ............
بقیش توی کامنت
+شما چرا با پدر و مادر تون زندگی نمیکنید
_من وقتی ۱۰ سالم بود جانشین بابام شدم
چون مامانم با یکی از سربازه ها به بابام خیانت کرد و از هم طلاق گرفتن
+وای چه زندگی بدی
_آره
همینجوری داشتن حرف می زدن
ته تصمیم گرفت عشقش رو به کوک بگه
_کوک
+بله
_م...م.......م........ن د.....و .......س.......ت د.....ا.....رم (بالکنت)
+میدونستم
_چجوری
+اون موقع که داشتم میرفتم بهم گفتی
_جدی
+آره
ته کوک رو روی پاش گذاشت و آروم لبش رو روی لب کوک گذاشت لپای کوک مثل چی قرمز شده بود بعد چند دقیقه ولش کرد
همین جوری که کوک رو پاش بود بلد شد و
پاهای کوک رو دور کمرش حلقه کرد
رفت توی قصر و رفت توی اتاقش
ته کوک رو میذاره روی تخت و روش خمیه ده میزنه روی گردنش مارک های خیلی بد میزاره و بعدش شروع به درآوردن لباسش میشه و بعد لباس خودش رو درمیآورد
لباش رو روی لبای کوک میذاره و مک میزنه در حدی که خون میاد ............
بقیش توی کامنت
۵.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.