تو مال منی ۱۶ ق ۲
--
بعد عوض کردن لباسام به سمت اتاق کوک رفتم و در زدم ولی صدایی نیومد..
یعنی خواب بود!؟؟؟؟
متعجب آروم در و باز کردم و رفتم تو که دیدم مثل یه خرگوش کیوت زیر پتو جمع شده و خوابیده..
وسوسه شدم که بغلش کنم..
به سمت تخت رفتم و جوری که متوجه نشه روی تخت خوابیدم و دستام و روی پهلوهاش گذاشتم..
آروم خودم و از پشت بهش چسبوندم و کامل دستام و دورش پیچیدم..
صورتم و توی بازوهاش پنهون کردم و نفس عمیق کشیدم..
لذتی که سال ها ازش بیخبر بودم به سراغم اومد
آرامش قشنگی کل بدنم و گرفت..
خودم و بیشتر بهش فشردم و از ترس اینکه بیدار نشه با بیمیلی ازش جدا شدم و خواستم بلند بشم که کوک چرخید و با کشیدن دستم ایندفعه روی سینش افتادم..
وحشت زده به چشماش زل زده بودم که سرش و آورد جلو لباشو محکم روی لبم کوبید..
اولش بیحرکت بود ولی بعد آروم لب پایینم و بین لباش گرفت و بوسید..
نمیدونم اون لحظه با چه فکری چشمام روی هم افتاد و با پیچیدن دستام دور گردنش لب بالاییش و بوسیدم..
رفته رفته سرعت بوسهامون بالا رفت و بالاخره با تنگ شدن نفسمون از هم جدا شدیم..
همونجوری که بهم خیره بود گفت: برو ا/ت برو
با خجالت از جام پریدم و سریع از اتاق زدم بیرون..
+ متعجب از کاری که کرده بودم کل بدنم یخ زده بود..
من بوسیدمش!؟؟؟؟؟؟
برای اولین بار یه دختر و بوسیدم!؟؟؟؟؟؟؟
چرا، چرا باید خوشحال باشم..
چرا باید اون لحظه لذت میبردم!!!!!
اصلا چرا من بوسیدمش!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی...
یعنی من، من به یه جوجه رنگی باختم!!!!!!!
من باختم!!!!!!!؟؟؟
=سرگرد تا صبح به وقتی فکر میکرد که دستای ا/ت رفت پشت گردنش و لباش بین لبای کوچیک کیوت دختر اسیر شد...
لایک و کامنت فراموش نشه داریم به جاهای خوبش میرسیم😄😄
بعد عوض کردن لباسام به سمت اتاق کوک رفتم و در زدم ولی صدایی نیومد..
یعنی خواب بود!؟؟؟؟
متعجب آروم در و باز کردم و رفتم تو که دیدم مثل یه خرگوش کیوت زیر پتو جمع شده و خوابیده..
وسوسه شدم که بغلش کنم..
به سمت تخت رفتم و جوری که متوجه نشه روی تخت خوابیدم و دستام و روی پهلوهاش گذاشتم..
آروم خودم و از پشت بهش چسبوندم و کامل دستام و دورش پیچیدم..
صورتم و توی بازوهاش پنهون کردم و نفس عمیق کشیدم..
لذتی که سال ها ازش بیخبر بودم به سراغم اومد
آرامش قشنگی کل بدنم و گرفت..
خودم و بیشتر بهش فشردم و از ترس اینکه بیدار نشه با بیمیلی ازش جدا شدم و خواستم بلند بشم که کوک چرخید و با کشیدن دستم ایندفعه روی سینش افتادم..
وحشت زده به چشماش زل زده بودم که سرش و آورد جلو لباشو محکم روی لبم کوبید..
اولش بیحرکت بود ولی بعد آروم لب پایینم و بین لباش گرفت و بوسید..
نمیدونم اون لحظه با چه فکری چشمام روی هم افتاد و با پیچیدن دستام دور گردنش لب بالاییش و بوسیدم..
رفته رفته سرعت بوسهامون بالا رفت و بالاخره با تنگ شدن نفسمون از هم جدا شدیم..
همونجوری که بهم خیره بود گفت: برو ا/ت برو
با خجالت از جام پریدم و سریع از اتاق زدم بیرون..
+ متعجب از کاری که کرده بودم کل بدنم یخ زده بود..
من بوسیدمش!؟؟؟؟؟؟
برای اولین بار یه دختر و بوسیدم!؟؟؟؟؟؟؟
چرا، چرا باید خوشحال باشم..
چرا باید اون لحظه لذت میبردم!!!!!
اصلا چرا من بوسیدمش!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی...
یعنی من، من به یه جوجه رنگی باختم!!!!!!!
من باختم!!!!!!!؟؟؟
=سرگرد تا صبح به وقتی فکر میکرد که دستای ا/ت رفت پشت گردنش و لباش بین لبای کوچیک کیوت دختر اسیر شد...
لایک و کامنت فراموش نشه داریم به جاهای خوبش میرسیم😄😄
۳۳.۹k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.