ت مال منی پارت ۱۶
بعد ناهار تهیونگ گیر داد که شنا کنیم
×یا تهیونگگگ میگم من لباس شنا ندارم بعد با این لباس بپرم تو حوض
خیلی مشکوک گفت: باشه بابا حداقل بیا شنا کردن من و ببین
چشمام و ریز کردم: برام نقشهای داری
حق به جانب نگام کرد: اصن نیا خودم میرم
×باشه باشه قهر نکن اومدم..
با خنده دنبالش رفتم و همونجوری که گفت لب حوض وایسادم
مثل من لب حوض وایساد و خواست بپره که پاش لیز خورد و افتاد تو آب..
داد زد: هییی ا/ت........ دارم خفه میشم...
با وحشت گفتم: چیکار...چیکار کنممم
^ دستم دستم و بگیررر
نشستم و دستشو گرفتم که نفهمیدم چی شد افتادم تو آب
+وقتی صدای جیغ ا/ت اومد سریع برگشتم که دیدم افتاد تو آب
وحشت زده با همه توانم تکونی خوردم و تقریبا جابهجا شدم و خواستم به سمت ا/ت برم که نزدیک بود بیفتم که جیمین سریع گرفتم
~ آروم باش مرد، تهیونگ مواظبشِ
با شنیدن این حرف عصبی شدم و داد زدم: ا/تتتت میمیری بچه بیا بیروننننن
× با شنیدن صدای کوک ترسیدم و سریع از بغل تهیونگ جدا شدم و خودم و کشیدم بیرون و با زحمت به سمت کوک رفتم و کنارش نشستم و با نفس نفس گفتم: بله....بله آقا
با عصبانیت ناشناختهای غرید: یه بار دیگه ببینم سمت حوض رفتی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی ا/ت..
تهیونگ به سمتم اومد و با خنده گفت: منکه در کل نقشه این کارو داشتم یه دست لباس اضافه اوردم، از خود گذشتگی میکنم و خودم خیس میمونم بیا بریم لباسم و بدم بپوش
سریع بلند شدم و دنبالش رفتم..
+وقتی ا/ت دنبال تهیونگ رفت عصبانیتم صد برابر شد
همین الان بهش گفتم تکون نخور
دخترهی لجباز
بشقاب و رو میز کوبیدم و خودم و به پشتی ویلچر تکیه دادم..
نامجون به سمتم اومد
_جونگکوک، چته آخه چرا هر دفعه انقد عصبی میشی!؟
+هیچی نامجونا چیزی نیست
_منکه میدونم چته ولی انقد این دخترو نترسون مگه چیکار کرد طفلی
+هیچی اون هیچ کاری نکرده ولی باید بدونه اون پرستار منه!!!!
لبخندی زد و نگا معناداری بهم انداخت..
------------------------------------------------
تیشرت تهیونگ گشاد و بلند بود که تقریبا رونام و پوشونده بود..
با خجالت حوله رو روی سرم انداختم و بیرون رفتم که نگاهم با نگاه کوک گره خورد..
به کنارش اشاره کرد که رفتم و نشستم پیشش..
پتویی که به خاطر سرما دور خودش پیچیده بود و برداشت و انداخت رو پاهام
لبخندی زدم و به زمین خیره شدم..
-------------------------------------------------------
+وقتی رسیدیم خونه مستقیم رفتم توی اتاق..
همش صحنهای که ا/ت تو بغل تهیونگ بود جلوی چشمم میومد..
لعنت بهت دختر که این بلارو سرم آوردی..
اون از وقتی رژ زده بودی که کم مونده بود بگیرم لباتو بکنم با لبام اینم از وقتی که رفتی بغل تهیونگ و ایندفعه دلم میخواست سرتو بکنم با دستام
---------------------------------------------------------
×یا تهیونگگگ میگم من لباس شنا ندارم بعد با این لباس بپرم تو حوض
خیلی مشکوک گفت: باشه بابا حداقل بیا شنا کردن من و ببین
چشمام و ریز کردم: برام نقشهای داری
حق به جانب نگام کرد: اصن نیا خودم میرم
×باشه باشه قهر نکن اومدم..
با خنده دنبالش رفتم و همونجوری که گفت لب حوض وایسادم
مثل من لب حوض وایساد و خواست بپره که پاش لیز خورد و افتاد تو آب..
داد زد: هییی ا/ت........ دارم خفه میشم...
با وحشت گفتم: چیکار...چیکار کنممم
^ دستم دستم و بگیررر
نشستم و دستشو گرفتم که نفهمیدم چی شد افتادم تو آب
+وقتی صدای جیغ ا/ت اومد سریع برگشتم که دیدم افتاد تو آب
وحشت زده با همه توانم تکونی خوردم و تقریبا جابهجا شدم و خواستم به سمت ا/ت برم که نزدیک بود بیفتم که جیمین سریع گرفتم
~ آروم باش مرد، تهیونگ مواظبشِ
با شنیدن این حرف عصبی شدم و داد زدم: ا/تتتت میمیری بچه بیا بیروننننن
× با شنیدن صدای کوک ترسیدم و سریع از بغل تهیونگ جدا شدم و خودم و کشیدم بیرون و با زحمت به سمت کوک رفتم و کنارش نشستم و با نفس نفس گفتم: بله....بله آقا
با عصبانیت ناشناختهای غرید: یه بار دیگه ببینم سمت حوض رفتی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی ا/ت..
تهیونگ به سمتم اومد و با خنده گفت: منکه در کل نقشه این کارو داشتم یه دست لباس اضافه اوردم، از خود گذشتگی میکنم و خودم خیس میمونم بیا بریم لباسم و بدم بپوش
سریع بلند شدم و دنبالش رفتم..
+وقتی ا/ت دنبال تهیونگ رفت عصبانیتم صد برابر شد
همین الان بهش گفتم تکون نخور
دخترهی لجباز
بشقاب و رو میز کوبیدم و خودم و به پشتی ویلچر تکیه دادم..
نامجون به سمتم اومد
_جونگکوک، چته آخه چرا هر دفعه انقد عصبی میشی!؟
+هیچی نامجونا چیزی نیست
_منکه میدونم چته ولی انقد این دخترو نترسون مگه چیکار کرد طفلی
+هیچی اون هیچ کاری نکرده ولی باید بدونه اون پرستار منه!!!!
لبخندی زد و نگا معناداری بهم انداخت..
------------------------------------------------
تیشرت تهیونگ گشاد و بلند بود که تقریبا رونام و پوشونده بود..
با خجالت حوله رو روی سرم انداختم و بیرون رفتم که نگاهم با نگاه کوک گره خورد..
به کنارش اشاره کرد که رفتم و نشستم پیشش..
پتویی که به خاطر سرما دور خودش پیچیده بود و برداشت و انداخت رو پاهام
لبخندی زدم و به زمین خیره شدم..
-------------------------------------------------------
+وقتی رسیدیم خونه مستقیم رفتم توی اتاق..
همش صحنهای که ا/ت تو بغل تهیونگ بود جلوی چشمم میومد..
لعنت بهت دختر که این بلارو سرم آوردی..
اون از وقتی رژ زده بودی که کم مونده بود بگیرم لباتو بکنم با لبام اینم از وقتی که رفتی بغل تهیونگ و ایندفعه دلم میخواست سرتو بکنم با دستام
---------------------------------------------------------
۱۹.۴k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.