گاه با عطرشقایق

*گاه با عطرِ شقایق ،
گاه با رقصِ کبوتر ... گاه با چَهچَهِه یِ بُلبُلِ عاشق ،
می توان یاد تو کرد ... شعرکی گفت ...
و در آن شعر ، دگربار ،
تو را خواند ..
صدا زد .. نامَت ... و به ناگه ، همان عَطرِ 
دل انگیز بهاری ،
از پِیِ نامِ تو برمی خیزد ... قلمَم می رقصد ...
می نگارد ، حِسّ سبزِ بودنت را ....
تا سراسر پُر شوَم از شادی و
شور .. پَرکَشَم تا اوجِ عاشقِ بودن
و رنگی ازدیوانگی ، بر روح و جان خود زنم!!
این چنین است جانَکَم ... گاه با لبخندِ زیبایِ رُخَت 
عاشقانه ... یک نفس ...
تا اوج رؤیا می روَم ...
دیدگاه ها (۲)

0

0

هر کجا جامی ز عشق آمد... بدستت نوش کن...هــر که میگوید سخن ا...

جدا ماندن از ... کسے کہ ...دوستش دارے ...فرقے با مردن ندارد....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط