پارت ۴۶
#کایلا
نفسای داغش میخورد به گردنم و یجوریم میکرد...سعی کردم اهمیت ندم و رو کتابم تمرکز کنم
♡:اوههه...
◇:چ...چیه؟
♡:گردنت...بوی نوزاد میده یا یه بوی گرم که...نمیدونم فقط داره دیوونم میکنه🤤
◇:یااا کوکی...تو قرار بود کتاب بخونی
♡:عطر لعنتی تو نمیزاره تمرکز کنم
از بغلش اومدم بیرون و دراز کشیدم
◇:پس بهتره ازت دور باشم 😁😁😁
بعد پتورو کشیدم رو سرم...بلافاصله اومد زیر پتو کتابو ازم گرفت و گذاشت اونور بغلم کرد و یه پاشو انداخت دورم که دیگه نتونستم تکون بخورم
چن ثانیه فقط نگام کرد بعد اروم لباشو رو لبام گذاشت،چشمامو بستمو همراهیش کردم یکم بعد ازم جدا شد
♡:یذره هم نباید ازم دور باشی
با لبخند جوابشو دادم که محکمتر بغلم کرد، ازم جدا کتابو داد دستم ♡:حالا کتابتو بخون😊
سرمو رو سینش گذاشتم و مشغول شدم
#نیانگ
لای چشامو باز کردم اولین چیزی ک اومد تو ذهنم حرفای هوپی بود هوفی کشیدم خواستم بلند شم ولی هوپی جوری بغلم کرده بود که نمیتونستم تکون بخورم دستمو لای موهاش کردم و صداش کردم بعد از چن بار صدا کردن چشماشو باز کرد
یه بوسه ریز رو گونم گذاشت و پاشد نشست...قیافش عین اردک شده بود خیلی باحال بود
دست و صورتم و شستم و لباسمو عوض کردم هوسوک هنوز رو تخت نشسته بود
□:یااا بلند شو دیگه ...من امروز کلی کار دارم پاشو...بعدشم باید برگردیم
♤:هممم؟...کجا برگردیم
□:جای خاصی نمیریم شما برمیگردین خوابگاه یا خونتون ماهم خونه خودمون
♤:از این خبرا نیست...نمیزارم از پیشم جم بخوری
□:ولی اینجوری...
♤:میشه...کاری به بقیه ندارم ولی باید پیش من بمونی نیانگ...جوری بهت عادت کردم که نباشی نمیدونم چیکار کنم
#جیهوپ
ساکت بود و گیج نگام میکرد
♤:درسته تو خوابگاه نمیشه بمونید ولی خب...خب....اصلا بیا خونه من ها؟...اونجا پیش همیم...وقتی من تمرین میکنمم کنارمی خواهش میکنم
□:عشقم واسه منم سخته ولی تو کم ادمی نیستی...میدونی اگه ارمیا...پیدینیم ...یا مخصوصا ساسنگ فن هات بفهمن چی میشه
♤:بفهمن خب بفهمن ....واقعا واسم مهم نیست ....اونا اگر واقعا من و دوس داشته باشن باید قبول کنن که تو عشقمی و ما با همیم...اصلا... اصلا من خودم به پیدینیم میگم اون از طرف کمپانی اعلام میکنه ... اینجوری خیال همه راحته میتونیم باهم قرار بزاریم...
□:ن ن ن...باشه میام پیشت ولی ن باید به پیدینیم چیزی بگی... باشه؟!
♤:چرا اخه؟!...اینجوری که خیالمون راحت میشه
□:ما...ما میخواستیم به کمپانی اودیشن بدیم...البته بیشتر من و مینجی کایلا بیشتر دوس داشت استایلیست یا میکاپر باشه ولی ما مجبورش میکردیم...اگه به پیدینیم بگی فکر میکنه بخاطر شماهاس...البته فقط یه بخشش بخاطر خودمونه بقیش ب خهاطر شماس....ولی تو نگو
ادامه پارت بعد😁💜
نفسای داغش میخورد به گردنم و یجوریم میکرد...سعی کردم اهمیت ندم و رو کتابم تمرکز کنم
♡:اوههه...
◇:چ...چیه؟
♡:گردنت...بوی نوزاد میده یا یه بوی گرم که...نمیدونم فقط داره دیوونم میکنه🤤
◇:یااا کوکی...تو قرار بود کتاب بخونی
♡:عطر لعنتی تو نمیزاره تمرکز کنم
از بغلش اومدم بیرون و دراز کشیدم
◇:پس بهتره ازت دور باشم 😁😁😁
بعد پتورو کشیدم رو سرم...بلافاصله اومد زیر پتو کتابو ازم گرفت و گذاشت اونور بغلم کرد و یه پاشو انداخت دورم که دیگه نتونستم تکون بخورم
چن ثانیه فقط نگام کرد بعد اروم لباشو رو لبام گذاشت،چشمامو بستمو همراهیش کردم یکم بعد ازم جدا شد
♡:یذره هم نباید ازم دور باشی
با لبخند جوابشو دادم که محکمتر بغلم کرد، ازم جدا کتابو داد دستم ♡:حالا کتابتو بخون😊
سرمو رو سینش گذاشتم و مشغول شدم
#نیانگ
لای چشامو باز کردم اولین چیزی ک اومد تو ذهنم حرفای هوپی بود هوفی کشیدم خواستم بلند شم ولی هوپی جوری بغلم کرده بود که نمیتونستم تکون بخورم دستمو لای موهاش کردم و صداش کردم بعد از چن بار صدا کردن چشماشو باز کرد
یه بوسه ریز رو گونم گذاشت و پاشد نشست...قیافش عین اردک شده بود خیلی باحال بود
دست و صورتم و شستم و لباسمو عوض کردم هوسوک هنوز رو تخت نشسته بود
□:یااا بلند شو دیگه ...من امروز کلی کار دارم پاشو...بعدشم باید برگردیم
♤:هممم؟...کجا برگردیم
□:جای خاصی نمیریم شما برمیگردین خوابگاه یا خونتون ماهم خونه خودمون
♤:از این خبرا نیست...نمیزارم از پیشم جم بخوری
□:ولی اینجوری...
♤:میشه...کاری به بقیه ندارم ولی باید پیش من بمونی نیانگ...جوری بهت عادت کردم که نباشی نمیدونم چیکار کنم
#جیهوپ
ساکت بود و گیج نگام میکرد
♤:درسته تو خوابگاه نمیشه بمونید ولی خب...خب....اصلا بیا خونه من ها؟...اونجا پیش همیم...وقتی من تمرین میکنمم کنارمی خواهش میکنم
□:عشقم واسه منم سخته ولی تو کم ادمی نیستی...میدونی اگه ارمیا...پیدینیم ...یا مخصوصا ساسنگ فن هات بفهمن چی میشه
♤:بفهمن خب بفهمن ....واقعا واسم مهم نیست ....اونا اگر واقعا من و دوس داشته باشن باید قبول کنن که تو عشقمی و ما با همیم...اصلا... اصلا من خودم به پیدینیم میگم اون از طرف کمپانی اعلام میکنه ... اینجوری خیال همه راحته میتونیم باهم قرار بزاریم...
□:ن ن ن...باشه میام پیشت ولی ن باید به پیدینیم چیزی بگی... باشه؟!
♤:چرا اخه؟!...اینجوری که خیالمون راحت میشه
□:ما...ما میخواستیم به کمپانی اودیشن بدیم...البته بیشتر من و مینجی کایلا بیشتر دوس داشت استایلیست یا میکاپر باشه ولی ما مجبورش میکردیم...اگه به پیدینیم بگی فکر میکنه بخاطر شماهاس...البته فقط یه بخشش بخاطر خودمونه بقیش ب خهاطر شماس....ولی تو نگو
ادامه پارت بعد😁💜
۱۱.۹k
۰۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.