پارت ۱۸:
پارت ۱۸:
جیمین:
یه دختر جلوی در وایستاده بود.رینا از ماشین پرید بیرون و محکم همو بغل کردن.یه دختر نسبتا جوون بود.
از ماشین پیاده شدم.دختره با دیدن من اومد جلو:
=سلام آقای پارک،آترین هستم دوست صمیمی رینا
+خوشبختم.لطفا منو جیمین صدا کنین
آترین نگاهی به رینا انداخت.
=مثل این که بد موقع مزاحم شدم.
رینا:
وای خاک تو گورم حواسم نبود لباس تنم نی.
-اون ذهن منحرفت رو جمع کنااااا
=عزیزم من بخاطر لباست نمی گم.انگار یکی گردنت رو...
+اهم چیزه...بفرمایین تو
=ن ممنون مزاحم نمیشم فقط اومده بودم رینا رو ببینم
+این جوری نمیشه که
یه ماشین جلوی در واستاد.
=آه دوست پسرم اومد
-اسمش چیههه؟
=اون وو
-خدا بهش صبر بده
=بمیییرررر
پشت جیمین قایم شدم چون اگه دستش بهم میرسید زنده ام نمیزاشت.
=بای
+به امید دیدار
-بری که دیگه برنگردی
=رینا منم دوست دارم
جیمین به زور جلوی خندهاش رو گرفته بود.
آترین ک رفت زد زیر خنده.
+رینا خیلی خلی
-بریم تو من خیلی خسته ام
در رو باز کرد و منم سریع پریدم تو اتاقم.دوباره سرهمیم رو پوشیدم و اومدم بیرون.
+اون پسره کی بود؟
-خب اسمش مین هوئه.اون به مامانم تجاوز کرد و وقتی بابام فهمید بدون اینکه از مامانم بپرسه ترکمون کرد.الانم اومده سراغ من.
+ازش میترسی؟
-آره خیلی
دستم رو گرفت و فشار داد.
+تا وقتی من پیشتم حق نداری بترسی.
-😊
+خب بریم کیک تولد شما رو بخوریم
- بریم.
کیک رو آورد.انگشتش رو توی کیک فرو کرد و روی دماغم کشید.
-یااااا جیمیناااا چیکار میکنی؟
یهو زد زیر خنده.
+دوباره دماغت قرمز شد.
دمپاییم رو در آوردم و پریدم روش.
+آخ آخ نزن درد داره
-میزنم خوبم میزنم
جیمین:
کیک رو با کلی مسخره بازی خوردیم و الان فرشته کوچولومتوی بغلم خوابیده.آروم موهاش رو نوازش کردم.یه پیامک برام اومد.با دیدن فردی که پیام داده بود،گوشی رو از تخت انداختم پایین.رینا ناله ای کرد و خودش رو محکم تر توی بغلم جا کرد.آروم بوسه ای روی پیشونیش نشوندم.
ادامه دارد...
#ادمین_نازی
جیمین:
یه دختر جلوی در وایستاده بود.رینا از ماشین پرید بیرون و محکم همو بغل کردن.یه دختر نسبتا جوون بود.
از ماشین پیاده شدم.دختره با دیدن من اومد جلو:
=سلام آقای پارک،آترین هستم دوست صمیمی رینا
+خوشبختم.لطفا منو جیمین صدا کنین
آترین نگاهی به رینا انداخت.
=مثل این که بد موقع مزاحم شدم.
رینا:
وای خاک تو گورم حواسم نبود لباس تنم نی.
-اون ذهن منحرفت رو جمع کنااااا
=عزیزم من بخاطر لباست نمی گم.انگار یکی گردنت رو...
+اهم چیزه...بفرمایین تو
=ن ممنون مزاحم نمیشم فقط اومده بودم رینا رو ببینم
+این جوری نمیشه که
یه ماشین جلوی در واستاد.
=آه دوست پسرم اومد
-اسمش چیههه؟
=اون وو
-خدا بهش صبر بده
=بمیییرررر
پشت جیمین قایم شدم چون اگه دستش بهم میرسید زنده ام نمیزاشت.
=بای
+به امید دیدار
-بری که دیگه برنگردی
=رینا منم دوست دارم
جیمین به زور جلوی خندهاش رو گرفته بود.
آترین ک رفت زد زیر خنده.
+رینا خیلی خلی
-بریم تو من خیلی خسته ام
در رو باز کرد و منم سریع پریدم تو اتاقم.دوباره سرهمیم رو پوشیدم و اومدم بیرون.
+اون پسره کی بود؟
-خب اسمش مین هوئه.اون به مامانم تجاوز کرد و وقتی بابام فهمید بدون اینکه از مامانم بپرسه ترکمون کرد.الانم اومده سراغ من.
+ازش میترسی؟
-آره خیلی
دستم رو گرفت و فشار داد.
+تا وقتی من پیشتم حق نداری بترسی.
-😊
+خب بریم کیک تولد شما رو بخوریم
- بریم.
کیک رو آورد.انگشتش رو توی کیک فرو کرد و روی دماغم کشید.
-یااااا جیمیناااا چیکار میکنی؟
یهو زد زیر خنده.
+دوباره دماغت قرمز شد.
دمپاییم رو در آوردم و پریدم روش.
+آخ آخ نزن درد داره
-میزنم خوبم میزنم
جیمین:
کیک رو با کلی مسخره بازی خوردیم و الان فرشته کوچولومتوی بغلم خوابیده.آروم موهاش رو نوازش کردم.یه پیامک برام اومد.با دیدن فردی که پیام داده بود،گوشی رو از تخت انداختم پایین.رینا ناله ای کرد و خودش رو محکم تر توی بغلم جا کرد.آروم بوسه ای روی پیشونیش نشوندم.
ادامه دارد...
#ادمین_نازی
۳۸.۱k
۲۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.