حکایت عشق من و تو حکایت قهوه
حکایت عشق من و تو، حکایت "قهوه"
ایست که امروز به یاد تو تلخ تلخ
نوشیدم..! .
که با هرجرعه، بسیار
اندیشیدم که این طعم را دوست دارم
یا نه!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و
نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم!
و تمام که شد، فهمیدم باز هم قهوه
میخواهم...
حتی تلخ تلخ!
ایست که امروز به یاد تو تلخ تلخ
نوشیدم..! .
که با هرجرعه، بسیار
اندیشیدم که این طعم را دوست دارم
یا نه!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و
نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم!
و تمام که شد، فهمیدم باز هم قهوه
میخواهم...
حتی تلخ تلخ!
- ۱.۱k
- ۲۱ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط