بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت دوم :
سپس میپرسید:پس چرادرکوچه کتک خوردند و چه کسی این جسارت را نمود و چرا؟
میپرسید: برای چه به خانه او حمله کردند تا به آتش بکشند - چرا وقتی فهمیدند که فاطمه پشت در ایستاده است، چنان با لگد به در کوبیدند که میخ در به سینه ایشان فرو رفت و طفلش سقط شد و چه کسانی چنین کردند و چرا؟!
میپرسید: چرا امیرالمؤمنین (ع) را طناب پیچ کردند که به مسجد ببرند؟ اگر بیعت با خلیفه واجب بود، پس چرا بیعت با پیامبر خدا را شکستند؟! چرا وقتی فاطمه (ع) با آن وضعیت از خانه بیرون آمد و دست به کمر حضرت علی (ع) گره کرد و گفت: نمیگذارم او را ببرید، به قنفذ امر شد که با غلاف شمشیر بر بازوی بکوبد، چنان که بشکند.؟!
با این همه، چرا ایشان به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کردند که مرا شبانه به خاک بسپار؟ مگر روز میشد، چه اتفاقی میافتاد؟!
اگر روز میشد و خبر رحلت ایشان در شهر میپیچید و یک عده میآمدند و ایشان را از خانواده جدا میکردند و میگفتند: او به ما تعلق دارد و سپس خودشان تشییع و دفن میکردند، چه اتفاقی میافتاد؟!
پس، ایشان میدانستند که اگر آنها از محل دفن نیز مطلع شوند، یورش می آورند تا نبش قبر کنند، جنازه را بیرون بشکند، با جسارت تمام کفن را پاره کنند، تا بگویند. خودمان باید از اول غسل دهیم، کفن و دفن کنیم.
چنان که فردایش آمدند تا بقیع را زیر و رو کنند و جنازه را پیدا کنند و ...! میدانستند که چه بسا در این یورش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام را مضروب نموده و به شهادت برسانند و بعد بگویند:ما متأسفیم،ما چنین نکردیم، ازدحام بود، نمیدانیم چه کسی این کار را کرد، کار بدی کرد و ما محکوم می کنیم!
پس، ایشان با این وصیت،تمامی این نقشهها و پیامدها را نقش برآب نمودند و حجت و میزان را تا ابد برای همگان، آشکار ساختند؛ تا هر که میخواهد هدایت شود، راه یابد و هر که نمی خواهد، دیگر بهانهای نداشته باشد. حجت الله، حجت را تمام میکند.(پایان)
پاسخ قسمت دوم :
سپس میپرسید:پس چرادرکوچه کتک خوردند و چه کسی این جسارت را نمود و چرا؟
میپرسید: برای چه به خانه او حمله کردند تا به آتش بکشند - چرا وقتی فهمیدند که فاطمه پشت در ایستاده است، چنان با لگد به در کوبیدند که میخ در به سینه ایشان فرو رفت و طفلش سقط شد و چه کسانی چنین کردند و چرا؟!
میپرسید: چرا امیرالمؤمنین (ع) را طناب پیچ کردند که به مسجد ببرند؟ اگر بیعت با خلیفه واجب بود، پس چرا بیعت با پیامبر خدا را شکستند؟! چرا وقتی فاطمه (ع) با آن وضعیت از خانه بیرون آمد و دست به کمر حضرت علی (ع) گره کرد و گفت: نمیگذارم او را ببرید، به قنفذ امر شد که با غلاف شمشیر بر بازوی بکوبد، چنان که بشکند.؟!
با این همه، چرا ایشان به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کردند که مرا شبانه به خاک بسپار؟ مگر روز میشد، چه اتفاقی میافتاد؟!
اگر روز میشد و خبر رحلت ایشان در شهر میپیچید و یک عده میآمدند و ایشان را از خانواده جدا میکردند و میگفتند: او به ما تعلق دارد و سپس خودشان تشییع و دفن میکردند، چه اتفاقی میافتاد؟!
پس، ایشان میدانستند که اگر آنها از محل دفن نیز مطلع شوند، یورش می آورند تا نبش قبر کنند، جنازه را بیرون بشکند، با جسارت تمام کفن را پاره کنند، تا بگویند. خودمان باید از اول غسل دهیم، کفن و دفن کنیم.
چنان که فردایش آمدند تا بقیع را زیر و رو کنند و جنازه را پیدا کنند و ...! میدانستند که چه بسا در این یورش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام را مضروب نموده و به شهادت برسانند و بعد بگویند:ما متأسفیم،ما چنین نکردیم، ازدحام بود، نمیدانیم چه کسی این کار را کرد، کار بدی کرد و ما محکوم می کنیم!
پس، ایشان با این وصیت،تمامی این نقشهها و پیامدها را نقش برآب نمودند و حجت و میزان را تا ابد برای همگان، آشکار ساختند؛ تا هر که میخواهد هدایت شود، راه یابد و هر که نمی خواهد، دیگر بهانهای نداشته باشد. حجت الله، حجت را تمام میکند.(پایان)
۱۲۸
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.