یه شب کل خونواده دور هم جمع شده بودیم داشتیم تلویزیون مید
یه شب کل خونواده دور هم جمع شده بودیم داشتیم تلویزیون میدیدیم
که یهو یه بچه رو نشون داد که پستونک دهنش بود،
بابام یهو زد زیر خنده! گفتم چرا میخندی؟
گفت یاد بچگیات افتادم، هر وقت گریه می کردی،
شست پامو می کردم تو حلقت
چون شور بود خوشت میومد، ساکت میشدی!
که یهو یه بچه رو نشون داد که پستونک دهنش بود،
بابام یهو زد زیر خنده! گفتم چرا میخندی؟
گفت یاد بچگیات افتادم، هر وقت گریه می کردی،
شست پامو می کردم تو حلقت
چون شور بود خوشت میومد، ساکت میشدی!
۳.۲k
۲۲ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.