دفترخاطرات

دفترخاطرات

🔸من یک کارمند هستم و همسرم پرستار! سالها بود که من هر روز خانم را بنا به شیفتش میرساندم بیمارستان و برای پیاده شد‌نش درب ماشین را باز میکردم. این جریان شده بود حرف اول توی بیمارستان که من هر روز درب ماشین را برای زنم باز میکنم!

🔹پرستارها و دکترها به خانمم می گفتند: وای چه رمانتیک! چه علاقه ای! چه احترامی! خوش به حالت با این شوهری که داری. کاش ما هم همسری مثل همسر تو داشتیم. تا جاییکه ماجرای عشقِ بنده و احترامی که من به زنم میگذارم به گوش دانشجویان پزشکی و پرستاریِ آن بیمارستان هم رسیده بود و در مورد ما حرف میزدند! ‌

🔸اما هیچ کس نمیدانست درب پراید لگن من جوری خراب بود که فقط از بیرون باز میشد و تازه شیشه هم پایین نمی آمد!

🔹و خلاصه اینکه؛ "من الان با دو تا پرستار، یک خانم ماما و یک خانم دکتر" ازدواج کرده ام و سرم حسابی شلوغ است! و این درب پراید شده روزی من؛ آرزو دارم خدا همچین دری را نصیب شما هم بکند.

کلید اسرار، این قسمت "حمايت از كالای ايرانی"
دیدگاه ها (۱)

چرا هیچ واکنشی رو نسبت به بانک ها نداریم که علنی ربا میخورن ...

🔶🔸🔸🔸🔸خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!‍ولی قرآن چیزی دیگه میگه...

تازگیا مُد شده میگن فلانی رو فلانی کراش داره ....این کراش یع...

تصاویر مخفی از مزارع آیووا سلکت (هشتمین تولیدکننده بزرگ گوشت...

فرار من

خیانت

مرگ بی پایان پارت ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط