من و تو خسته از این شهر پُر از دیواریم
من و تو خسته از این شهر پُر از دیواریم
دیگر از پنجره ها دلزده و بیزاریم
پشت هر قاب نگاهی غم پنهان جاری ست
بی نشان در پی هم... منتظر دیداریم
ماه... تنهایی خود را به دل ما انداخت
بس که ما شب زده تا صبح... فقط بیداریم
مثل سَرویم ولی قامتمان خم شده است
ما پُر از حادثه هستیم و پُر از آواریم
دیگر از حجم غریبی که به ما می تازد
سخت طوفان زده و در هوس پیکاریم
چشمه ی باورمان پُر شود از بودنمان
من و تو گرچه کم هستیم... ولی بسیاریم
دیگر از پنجره ها دلزده و بیزاریم
پشت هر قاب نگاهی غم پنهان جاری ست
بی نشان در پی هم... منتظر دیداریم
ماه... تنهایی خود را به دل ما انداخت
بس که ما شب زده تا صبح... فقط بیداریم
مثل سَرویم ولی قامتمان خم شده است
ما پُر از حادثه هستیم و پُر از آواریم
دیگر از حجم غریبی که به ما می تازد
سخت طوفان زده و در هوس پیکاریم
چشمه ی باورمان پُر شود از بودنمان
من و تو گرچه کم هستیم... ولی بسیاریم
۵.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.