راهی ام با کوله باری رو به سوی بی کسی
راهی ام با کوله باری رو به سوی بی کسی
بین نا اهلانم و در آرزوی بی کسی
سجده های بی امیدم رو به محرابی که نیست
در نمازی ناجماعت با وضوی بی کسی
در میان شهرِ لبریز از هیاهو و هوس
مانده ی پس کوچه ام در جستجوی بی کسی
پشت دیوار بلند باغ جاندم دریغ
چون گیاهی هرزه ام با عطر و بوی بی کسی
از هویت دورم و بی اعتبار روزگار
من همان آیینه هستم روبروی بی کسی
مثل احساسی ترین احوال پیش از رفتنم
بغض پنهانم ، گرفتار گلوی بی کسی
بین نا اهلانم و در آرزوی بی کسی
سجده های بی امیدم رو به محرابی که نیست
در نمازی ناجماعت با وضوی بی کسی
در میان شهرِ لبریز از هیاهو و هوس
مانده ی پس کوچه ام در جستجوی بی کسی
پشت دیوار بلند باغ جاندم دریغ
چون گیاهی هرزه ام با عطر و بوی بی کسی
از هویت دورم و بی اعتبار روزگار
من همان آیینه هستم روبروی بی کسی
مثل احساسی ترین احوال پیش از رفتنم
بغض پنهانم ، گرفتار گلوی بی کسی
۵.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.