«قلدر مدرسه من!»
«قلدر مدرسه من!»
P2🌚💙
میراندا: هعیییی فردا بیدار نمیشم به جان مادرمممممم
چشامو بستم که...
مغزم: اونموقع که رفته بودی عروسی رو یادته؟
میراندا: جان جدت بزار بخوابم
مغزم: بعد نوشابه هارو جلو کراشت ریختی رو لباست که سفید بود؟
میراندا: یادم نیاااار که دلم از این خاطره خونههههه
مغزم: یادته بابات تو تصادف افتاد مرد
میراندا: پدصگگگگگگگگگگ بزار بخوابمممممم
مغزم: اوک:|
چشاشو بست
میراندا: هیهههههههه یادم رف الارم بزارممم
گذاش و بالاخره خوابید^_^
7:20با الارم بیدار شدم ولی خوابیدم:|
7:25
هعیییی مجبورم پاشم چون روز اول مدرسس
رفتم لباس پوشیدم و راهی مدرسه شدم
میراندا: خدایا ایت الکرسی میخونم که با رسپینا و هانول تو یه کلاس بیوفتم
رسیدم به مدرسع که هانول و رسپینا رو دیدم
دوییدم سمتشون و پریدم رو کولشون
میراندا: پدصگاااا دلم واستون تنگیده بوود
رسپینا و هانول: ماهم🌚
میراندا: بیاین بریم فرممونو از دفتر بگیریم
«خوشتون اومد؟:)»
P2🌚💙
میراندا: هعیییی فردا بیدار نمیشم به جان مادرمممممم
چشامو بستم که...
مغزم: اونموقع که رفته بودی عروسی رو یادته؟
میراندا: جان جدت بزار بخوابم
مغزم: بعد نوشابه هارو جلو کراشت ریختی رو لباست که سفید بود؟
میراندا: یادم نیاااار که دلم از این خاطره خونههههه
مغزم: یادته بابات تو تصادف افتاد مرد
میراندا: پدصگگگگگگگگگگ بزار بخوابمممممم
مغزم: اوک:|
چشاشو بست
میراندا: هیهههههههه یادم رف الارم بزارممم
گذاش و بالاخره خوابید^_^
7:20با الارم بیدار شدم ولی خوابیدم:|
7:25
هعیییی مجبورم پاشم چون روز اول مدرسس
رفتم لباس پوشیدم و راهی مدرسه شدم
میراندا: خدایا ایت الکرسی میخونم که با رسپینا و هانول تو یه کلاس بیوفتم
رسیدم به مدرسع که هانول و رسپینا رو دیدم
دوییدم سمتشون و پریدم رو کولشون
میراندا: پدصگاااا دلم واستون تنگیده بوود
رسپینا و هانول: ماهم🌚
میراندا: بیاین بریم فرممونو از دفتر بگیریم
«خوشتون اومد؟:)»
۷.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.