رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد



رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت
وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

جانا کدام سنگ‌دل بی‌کفایت است
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد

کلک زبان بریده حافظ در انجمن
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد

#حضرت_حافظ
دیدگاه ها (۱۴)

آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنمسیر نمی‌شود نظر بس که لطیف ...

‌دور نشو...حتی برای یک روز؛چون، چگونه بگویمیک روز زمانی طولا...

‌سپس شب می‌شدو ما به ستاره‌ها خیره می‌شدیمتودنبال بزرگ‌ترین ...

🌱🍒بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکنمِهر حریف و یار دگر می‌کنی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط