اسلاید موتور جونگ کوک
(اسلاید ۲ موتور جونگ کوک)
#رئیس_بار
پارت(۱۸)
{ویو ا/ت}
از خجالت داشتم میمردممم، پد رو گذاشتم و لباس پوشیدم و اومدم بیرون، روم نمیشد حتی تو چشماش نگاه کنم، رفتم و روبروش رو کاناپه نشستم و از شدت خجالت با دستام ور میرفتم
کوک: ا/ت،
ا/ت: اومم، بله؟
کوک: همین الان خبر دادن که یه مشکلاتی پیش اومده، برای چند وقت باید برم بوسان، مأموریت دارم
ا/ت: خب یعنی تنها باید بری؟ میشه منم بیام؟
کوک: نه اونجا برای تو خطرناکه
ا/ت: برای چند روز میری؟
کوک: نمیدونم، فردا صبح حرکت میکنیم طرف بوسان، معلوم نیست تا کی اونجا بمونیم شاید تا ۲ روز طول بکشه
ا/ت: اها که اینطور، راستی مگه میخوای با کیا بری؟
کوک: با چند تا از بادیگاردا، میخوای بهم کمک کنی وسایلمو جمع کنم؟ بعدش بریم بیرون دور بزنیم نظرت چیه؟
ا/ت: هوممم، نظر خوبیه(خوشحال)
کوک: خب پس بیا کمکم کن😁
{ویو کوک}
ا/ت بهم کمک کرد و وسایل مورد نیازمو گذاشتم تو کیفم، بهش گفتم بره اماده بشه تا با هم بریم بیرون، اماده شد و اومد پیشم.
کوک: راستی، ا/ت، تو این مدت که من نیستم میتونی بار رو اداره کنی؟ به یکی از بادیگاردا هم میگم بیاد کمکت
ا/ت: نه نمیخواد خودم از پسش برمیام
کوک: تو مطمئنی؟
ا/ت: اره بابا اصلا من ساخته شدم برای این کارا(نویسنده: اره جون عمه ت)
کوک: خیلی خب پس خیلی مراقب باشی باشه؟
ا/ت: چشممم حتما
کوک: خیلی خب بیا بریم دیگه، میخوای بریم کافه؟
ا/ت: هرجا تو بگی
کوک: خیلی خب بیا بریم(لبخند)
★: کوک دست ا/ت رو گرفت و با هم رفتن بیرون و سوار موتور خفنش شدن و راه افتادن طرف نزدیکترین کافه اون منطقه
.........................................................
بفرمایید اینم پارت جدید
#رئیس_بار
پارت(۱۸)
{ویو ا/ت}
از خجالت داشتم میمردممم، پد رو گذاشتم و لباس پوشیدم و اومدم بیرون، روم نمیشد حتی تو چشماش نگاه کنم، رفتم و روبروش رو کاناپه نشستم و از شدت خجالت با دستام ور میرفتم
کوک: ا/ت،
ا/ت: اومم، بله؟
کوک: همین الان خبر دادن که یه مشکلاتی پیش اومده، برای چند وقت باید برم بوسان، مأموریت دارم
ا/ت: خب یعنی تنها باید بری؟ میشه منم بیام؟
کوک: نه اونجا برای تو خطرناکه
ا/ت: برای چند روز میری؟
کوک: نمیدونم، فردا صبح حرکت میکنیم طرف بوسان، معلوم نیست تا کی اونجا بمونیم شاید تا ۲ روز طول بکشه
ا/ت: اها که اینطور، راستی مگه میخوای با کیا بری؟
کوک: با چند تا از بادیگاردا، میخوای بهم کمک کنی وسایلمو جمع کنم؟ بعدش بریم بیرون دور بزنیم نظرت چیه؟
ا/ت: هوممم، نظر خوبیه(خوشحال)
کوک: خب پس بیا کمکم کن😁
{ویو کوک}
ا/ت بهم کمک کرد و وسایل مورد نیازمو گذاشتم تو کیفم، بهش گفتم بره اماده بشه تا با هم بریم بیرون، اماده شد و اومد پیشم.
کوک: راستی، ا/ت، تو این مدت که من نیستم میتونی بار رو اداره کنی؟ به یکی از بادیگاردا هم میگم بیاد کمکت
ا/ت: نه نمیخواد خودم از پسش برمیام
کوک: تو مطمئنی؟
ا/ت: اره بابا اصلا من ساخته شدم برای این کارا(نویسنده: اره جون عمه ت)
کوک: خیلی خب پس خیلی مراقب باشی باشه؟
ا/ت: چشممم حتما
کوک: خیلی خب بیا بریم دیگه، میخوای بریم کافه؟
ا/ت: هرجا تو بگی
کوک: خیلی خب بیا بریم(لبخند)
★: کوک دست ا/ت رو گرفت و با هم رفتن بیرون و سوار موتور خفنش شدن و راه افتادن طرف نزدیکترین کافه اون منطقه
.........................................................
بفرمایید اینم پارت جدید
- ۲۲.۰k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط