اگر سی سال پیش پرسیده بودی

اگر سی سال پیش پرسیده بودی
از هر آستینم برایت
چند تعریف آماده و کامل
که مو لای درزش نرود
بیرون می‌کشیدم

در این سن و سال اما
فقط می‌توانم دستت را
که هنوز بوی سیب می‌دهد بگیرم
و بازگردانمت به صبح آفرینش

از پروردگار بخواهم
به جای خاک و گِل
و دنده ی گمشده‌ی من
این‌بار قلم‌مو به دست بگیرد
و تو را به شکل آب بکشد
رها از زندان پوست
و داربست استخوان‌هایت
و مرا
به شکل یک ماهی خونگرم
که بی‌تو بودنش مصادف
با هلاکت بی برو برگرد.
دیدگاه ها (۴)

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کندور فلک درنگ ندارد شتاب کنزان پی...

آنجا ببر مرا که شرابم نمی بردپر کن پیاله را کین جام آتشیندیر...

مرد گفت خسته‌ام. زن گفت می‌فهمم. مرد گفت نمی‌فهمی. من یه جور...

نمی‌شود از این ابر پرسید از کجا آمده است. ما زبان هم را بلد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط