عشق و انتقام
پارت ۱
به سرعتم اضافه کردم و دستمو روی خراشه عمیقی که روی بازوم بود...
بیشتر فشوردم باید عجله کنم، اونا به زودی از بوی خونم، پیدام میکنن...
جنگل در تاریکی خفناکی فرو رفته بود...
به سختی میتونستم راهمو تشخیص بدم، با شنیدن صدای اب روان فهمیدم نزدیک شدم...
قدرت پریدن از روی رود مقابلم رو نداشتم، پس فقط دویدنم رو تقویت کردم و از روش رد شدم...
حس خیس بودن پارچه های شلوارم و بادی که تند تند میوزید باعث یخ زدن پاهام میشود و لرز به تنم مینداخت...
چشمام کم کم داشت تسلیم تاریکی میشود و دیدم رو تار میکرد...
با دیدن ساختمون بار قدیمی لبخند بی جونی زدم و خودمو رسوندم به در و بازش کردم....
درو محکم پشت سرم بستم همه سر ها چرخید طرفم...
بی جون نگهاشون کردم و از حال رفتم....
با شنیدن پج پچ چند نفر به سختی چشمامو باز کردم....
از لای پلک های نیمه بازم یوکی و لیسا رو دیدم که نگران نگام میکردن و اروم حرف میزدن...
چشمام رو کامل باز کردم و به سختی بلند شدم...
که یوکی سریع کمکم کرد و بالشت رو پشتم تکیه داد تا بشینم...
با دیدن بازوی باند پیچی شدم، اخم ریزی کردم....
دندونامو روی هم سایدم...
+خودم با دستای خودم نسل اون ع...وضی هارو منقرض میکنم...
کلا گیس موی کوتامو برداشتم و موهامو باز کردم....
یوکی: لیا خوبی؟
سرمو تکون دادم، با باز شدن در چشمم چرخید سمت در...
با دیدن شوگا و جیهوپ لبخند محوی زدم...
جیهوپ اخم ساختگیش رو عمیق تر کردو با همون عصبانیتی که کیوتش میکرد اومد و کنار تخت نشست...
جیهوپ: هی دختره احمق، تو قصد کردی منو دق بدی با کارات؟ مگه نگفتم مواظب خودت باش؟...
نیشم شل شد...
+ شرمنده هوپی، تقصیر من نبود. اونا یهو گیرم انداختن...
اهی کشید
جیهوپ: من اخر از دست تو یا راهی تیمارستان میشم یا سرد خونه....
ریز خندیدم...
+ من که چیزیم نشده، انقدر نگران نباش...
جیهوپ: پس رگ های دست منه پاره شده؟...
شوگا سری تکون داد...
شوگا: هوپی اینقدر حرص نخور، این دختر سگ جونه حتی اگه بمیره دوباره زنده میشه!...
+ مرسی اوپا
لیسا: خوب در مقابل این زخم قشنگ چیزی دستگیرت شد؟
+ اره،فهمیدم دوتا از دشمن هامون قصد کردن باهم وصلت کنن!
همه با شنیدن حرفم ابرویی بالا انداختن...
یوکی سریع لپ تابشو برداشت....
یوکی: اووم ما کلی دشمن داریم.. فهمیدی کدوم دوتا؟
+ پارک با دختر سجون
یوکی بعد کلی کلیک کلیک کردن لب تاپش با لبخند لپ تاب رو چرخوند سمت ما...
یوکی: بلاخره تونستم پیچ دختره رو پیدا کنم از شانس خوبمون دختره چندتا عکس از خودش گذاشته...
عکس هارو نشون داد...
لیسا: این دختره شباهتی زیادی به...
شوگا: درسته با یکم گریم، لیا میشه فتوکپی این دختر!...
شرایط پارت بعد:۵ تا لایک
به سرعتم اضافه کردم و دستمو روی خراشه عمیقی که روی بازوم بود...
بیشتر فشوردم باید عجله کنم، اونا به زودی از بوی خونم، پیدام میکنن...
جنگل در تاریکی خفناکی فرو رفته بود...
به سختی میتونستم راهمو تشخیص بدم، با شنیدن صدای اب روان فهمیدم نزدیک شدم...
قدرت پریدن از روی رود مقابلم رو نداشتم، پس فقط دویدنم رو تقویت کردم و از روش رد شدم...
حس خیس بودن پارچه های شلوارم و بادی که تند تند میوزید باعث یخ زدن پاهام میشود و لرز به تنم مینداخت...
چشمام کم کم داشت تسلیم تاریکی میشود و دیدم رو تار میکرد...
با دیدن ساختمون بار قدیمی لبخند بی جونی زدم و خودمو رسوندم به در و بازش کردم....
درو محکم پشت سرم بستم همه سر ها چرخید طرفم...
بی جون نگهاشون کردم و از حال رفتم....
با شنیدن پج پچ چند نفر به سختی چشمامو باز کردم....
از لای پلک های نیمه بازم یوکی و لیسا رو دیدم که نگران نگام میکردن و اروم حرف میزدن...
چشمام رو کامل باز کردم و به سختی بلند شدم...
که یوکی سریع کمکم کرد و بالشت رو پشتم تکیه داد تا بشینم...
با دیدن بازوی باند پیچی شدم، اخم ریزی کردم....
دندونامو روی هم سایدم...
+خودم با دستای خودم نسل اون ع...وضی هارو منقرض میکنم...
کلا گیس موی کوتامو برداشتم و موهامو باز کردم....
یوکی: لیا خوبی؟
سرمو تکون دادم، با باز شدن در چشمم چرخید سمت در...
با دیدن شوگا و جیهوپ لبخند محوی زدم...
جیهوپ اخم ساختگیش رو عمیق تر کردو با همون عصبانیتی که کیوتش میکرد اومد و کنار تخت نشست...
جیهوپ: هی دختره احمق، تو قصد کردی منو دق بدی با کارات؟ مگه نگفتم مواظب خودت باش؟...
نیشم شل شد...
+ شرمنده هوپی، تقصیر من نبود. اونا یهو گیرم انداختن...
اهی کشید
جیهوپ: من اخر از دست تو یا راهی تیمارستان میشم یا سرد خونه....
ریز خندیدم...
+ من که چیزیم نشده، انقدر نگران نباش...
جیهوپ: پس رگ های دست منه پاره شده؟...
شوگا سری تکون داد...
شوگا: هوپی اینقدر حرص نخور، این دختر سگ جونه حتی اگه بمیره دوباره زنده میشه!...
+ مرسی اوپا
لیسا: خوب در مقابل این زخم قشنگ چیزی دستگیرت شد؟
+ اره،فهمیدم دوتا از دشمن هامون قصد کردن باهم وصلت کنن!
همه با شنیدن حرفم ابرویی بالا انداختن...
یوکی سریع لپ تابشو برداشت....
یوکی: اووم ما کلی دشمن داریم.. فهمیدی کدوم دوتا؟
+ پارک با دختر سجون
یوکی بعد کلی کلیک کلیک کردن لب تاپش با لبخند لپ تاب رو چرخوند سمت ما...
یوکی: بلاخره تونستم پیچ دختره رو پیدا کنم از شانس خوبمون دختره چندتا عکس از خودش گذاشته...
عکس هارو نشون داد...
لیسا: این دختره شباهتی زیادی به...
شوگا: درسته با یکم گریم، لیا میشه فتوکپی این دختر!...
شرایط پارت بعد:۵ تا لایک
۲۹۱
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.