گربه انسان نمای من👀💜
روشو طرف گربه کردو خوابید چند دقیقه بعد با حس این که گربه توی بغل جیمین اومده هردو به خواب عمیقی رفتن......با حس برخورد پشمگربه به بینی اش چینی به بینیش داد بعد دوباره بینی اش خوارید چشماش رو باز کرد که گربه رو از خودش دور کنه ولی با دیدن انسانی سفید پوست کنارش که گوش اش گوش گربه بودو دم داشت جیغ بلندی کشید گربه انسان نما بیدار شد خمیازه ای کشیدو به صاحب جدیدش نگاه کرد جیمین از رو تخت بلند شده بودو کوسن اش رو بغل کرده بود با تته پته گفت:تو.تو.ک.ی..هستی.. تو..تخت .من چیکار..میکنی.....گربه سرشو خواروند بعد دستشو پایین آورد که دید انسان شده شک شده بود .با حیرت به دستاش نگاه میکرد جوری که انگار اولین باره میبینتشون جیمین که با تعجب داشت به دختر روی تخت نگاه میکرد اب دهنشو قورت دادو دوباره گفت:گفتم تو کی هستی..نگاه گربه رو جیمین افتاد=منم _یعنی چی .تو کی هست=من یون سو هستم دیگه . .جیمین نزدیک اومد دستشو آروم به سمت گوش گربه بردو گفت:چی تو همون گربه هستی؟ ......ادامه بدم ببخشید اگه موضوعم چرته و اینکه یون سو یه هیبرید هست
..جیمین با عصبانیت انگشت اشتراوس طرف یون سو گرفت _برای بار..آخر میگیم..خوب گوش کن..اکه نگی..کی هستی ..و چه طور اومدی اینجا.به پلیس نمیگم....بعد از روی میز کنار تخت موبایلشو برداشت و الکی نقش بازی کرد که داره به پلیس زنگ میزنه گربه انسان نما که ترسیده بود سریع از تخت پایین اومد به جیمین آویزون شده بودو سعی داشت که موبایل رواز جیمین بگیره جیمین موبایل رو پرت کرد رو تخت سرشو نزدیک یون سو آوردو گفت:یالا ..بگو از کجا اومدی..گربه روی لبه تخت نشست =من یون سو هستم ..سرشو پایین کردو با بغض گفت:تو هم دیگه منو نمیخوای نه؟ رفتار های دیروز هم همش الکی بود درسته....از رو تخت بلند شدو به سمت در رفت سرشو چرخوندو به جیمین نگاه کرد=خودم میرم ممنون که برای یه روز باهام مهربون بودی خدا نگهدار.
]فعلا بایییی[
..جیمین با عصبانیت انگشت اشتراوس طرف یون سو گرفت _برای بار..آخر میگیم..خوب گوش کن..اکه نگی..کی هستی ..و چه طور اومدی اینجا.به پلیس نمیگم....بعد از روی میز کنار تخت موبایلشو برداشت و الکی نقش بازی کرد که داره به پلیس زنگ میزنه گربه انسان نما که ترسیده بود سریع از تخت پایین اومد به جیمین آویزون شده بودو سعی داشت که موبایل رواز جیمین بگیره جیمین موبایل رو پرت کرد رو تخت سرشو نزدیک یون سو آوردو گفت:یالا ..بگو از کجا اومدی..گربه روی لبه تخت نشست =من یون سو هستم ..سرشو پایین کردو با بغض گفت:تو هم دیگه منو نمیخوای نه؟ رفتار های دیروز هم همش الکی بود درسته....از رو تخت بلند شدو به سمت در رفت سرشو چرخوندو به جیمین نگاه کرد=خودم میرم ممنون که برای یه روز باهام مهربون بودی خدا نگهدار.
]فعلا بایییی[
۲۳.۴k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.