𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت ششم

ویو جیسونگ
جیسونگ:بنظرت یکم زشت نیست اون دسته گلی به اون بزرگی بیاره تو دسته گلی به اون کوچکی من تمام درآمدم همینه(تو ذهنش)
مینهو میره اتاق جیسونگ
مینهو:هنوزم نمیخوای بهم بگی ؟(کمی ناراحت)
جیسونگ:راجب چی؟(میدونه داره راجب چی حرف میزنه فقط خودشو داره میزنه به اون راه)
مینهو: باشه نگو مشکلی نیست (سریع میره تو حیاط قصر تا بتونه با دیدن ماه که اونو یاد مادرش میندازه یکم آروم بشه)
ویو جیسونگ
تو ذهنش:دوباره که این کارو کردی اوه آره دفعه ی آخرت باشه بدو الان برو بهش بگو حالا فردا الان خوابم میاد کودن (با خودش حرف میزنه)
مینهو میره و میخوابه
فردا صبح
ویو مینهو
خوبه امروز کاری ندارم میتونم استراحت کنم
ویو جیسونگ
تو ذهنش:خب قراره امروز بری بهش بگی نمیدونم راجب چی حرف میزنی چرا میدونی چون من خودتم زود برو و بهونه هم نیار
مینهو میشنوه در اتاقشو میزنن
مینهو:میتونی بیای داخل
جیسونگ:عه سلام چیزی میل دارین براتون بیارم
قرار نیست اینو بگی کودن باید بگی دوستت دارم(تو ذهنش)
باشه بهش میگم همینطوری خالی که نمیشه (اشتباهی جلوی مینهو با داد اینو گفت)
مینهو : نه نیاز ندا...چیو به کی بگی
جیسونگ:وای احمق چرا بلند میگی(زیر لب)
دیدگاه ها (۰)

𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت پنجم

معرفی فیک 𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬 شخصیت های اصلی:مینهو و جیسونگ شخصیت های فرعی:نامعلوم تعداد پارت:نا معلوم چی میشه اگه یک شاهزاده عاشق خدمتکارش بشه ولی بخاطر اختلاف طبقاتی پادشاه نزاره ...

𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت اول

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط