فیک کوک(عشق مافیا) پارت۷«پارت آخر»
فیک کوک(عشق مافیا) پارت۷«پارت آخر»
از زبان ا/ت
یهو کوک چند تا چراغ قرمز رو رد کرد
خیلی تند میرفت که گفتم: چی شده یکم اروم تر
هیچی نگفت و هی گاز می داد تا اینکه اومد یکی از چراغ قرمز هارو رد کنه یک ماشین از اون طرف با سرعت زد به ما
ماشین داشت تو هوا غلط میزد که افتاد زمین
همه ی شیشه های ماشین خورد شد و رفت توی سر و صورت منو کوک
هردومون بیهوش، بودیم همه جامون خونی بود
تا اینکه آتش نشانیو آنبولانس اومدن
من تونستم یکم چشمام روباز کنم
ولی دوباره بیهوش شدم
(چند ساعت بعد)
از زبان ا/ت
چشمامو باز کردم دیدم کنار کوکم
سر، دست، پا و...هردومون رو باند پیچی کرده بودن
ولی کوک هنوز خوریزیش بند نیومده بود
خیلی نگران بودم میخواستم دکتر رو صدا کنم ولی نمیتونستم
تا اینکه پرستار اومد
دید من بهوشم سریع اومد پیشم تنها چیزی که بهش گفتم: کوک.... کوک من..... همسرم داره خونریزی میکنه(با صدای گرفته و خیلیییییی آروم)
پرستار: تسلیت میگم عزیزم ولی همسر شما مرده
ا/ت: چ... چییییی(با گریه)
پرستار: عزیزم آروم باش برای همه پیش میاد
ا/ت: خفه شووووووو(با داد و گریه)
تو خودت اصلا همسر داری؟ اصلا داشته باشی... تا الان مرده تاحالا یکی از عزیز ترین کستو از دست دادی؟
پرستار: عزیزم آروم باش
ا/ت: برو بیرونننننن(با داد)
پرستار: ا... اما
ا/ت: گفتم برو بیروننننن(با داد)
پرستار رفت بیرون
از روی تخت بلند شدم
به زور روی پاهام واستاده بودم
رفتم پیش کوک و گفتم: کوک من... اوپای من... چشماتو باز کن... بهم بگو که پرستار داره دروغ میگه(همه اینارو داره با گریه میگه)
بعد لبم رو گذاشتم رو لباش
رفتم کنارش خوابیدم و سرم رو گذاشتم روی سینش
چند دقیقه بعد خوابم برد
خواب دیدم که منو کوک توی یک جتی سر سبز داریم راه میریم که کوک منو نگه داشت و گفت: ا/ت... وقتی که من پیشت نیستم... بهم قول بده گریه نکنی چون همیشه روح من پیشته
ا/ت: کوک... اوپای من... من خیلی سعی میکنم ولی خیلی دلم برات تنگ میشه اگه بری
منو کوک همو بغل کردیم و کوک منو بوسید
(بعد خواب ا/ت)
ک... کوک تو یعنی انقدر منو دوست داری که همین الان اومدی تو خوابم
ولی من بهت قول میدم هیچ وقت برای تو گریه نکنم ولی باید یک کاری کنم
من بدون تو دوون نمیارم امیدوارم اون دنیا ببینمت
(از زبان نویسنده)
ا/ت از بغل کوک میره
نگاهی به بیرون میندازه و پنجره رو باز میکنه
اول رفت یک بار دیگه کوک رو بوسید و رفت کنار پنجره و به کوک میگه: اون دنیا میبینمت
و خودشو از پنجره پایین میدازه و میمیره
اون دنیا ا/ت و کوک کنار هم تا ابد میمونن و زندگی عالی دارن
(پایان)
گایز این فیک هم تموم شد🙂
امیدوارم خوشتون اومده باشه🤗
از زبان ا/ت
یهو کوک چند تا چراغ قرمز رو رد کرد
خیلی تند میرفت که گفتم: چی شده یکم اروم تر
هیچی نگفت و هی گاز می داد تا اینکه اومد یکی از چراغ قرمز هارو رد کنه یک ماشین از اون طرف با سرعت زد به ما
ماشین داشت تو هوا غلط میزد که افتاد زمین
همه ی شیشه های ماشین خورد شد و رفت توی سر و صورت منو کوک
هردومون بیهوش، بودیم همه جامون خونی بود
تا اینکه آتش نشانیو آنبولانس اومدن
من تونستم یکم چشمام روباز کنم
ولی دوباره بیهوش شدم
(چند ساعت بعد)
از زبان ا/ت
چشمامو باز کردم دیدم کنار کوکم
سر، دست، پا و...هردومون رو باند پیچی کرده بودن
ولی کوک هنوز خوریزیش بند نیومده بود
خیلی نگران بودم میخواستم دکتر رو صدا کنم ولی نمیتونستم
تا اینکه پرستار اومد
دید من بهوشم سریع اومد پیشم تنها چیزی که بهش گفتم: کوک.... کوک من..... همسرم داره خونریزی میکنه(با صدای گرفته و خیلیییییی آروم)
پرستار: تسلیت میگم عزیزم ولی همسر شما مرده
ا/ت: چ... چییییی(با گریه)
پرستار: عزیزم آروم باش برای همه پیش میاد
ا/ت: خفه شووووووو(با داد و گریه)
تو خودت اصلا همسر داری؟ اصلا داشته باشی... تا الان مرده تاحالا یکی از عزیز ترین کستو از دست دادی؟
پرستار: عزیزم آروم باش
ا/ت: برو بیرونننننن(با داد)
پرستار: ا... اما
ا/ت: گفتم برو بیروننننن(با داد)
پرستار رفت بیرون
از روی تخت بلند شدم
به زور روی پاهام واستاده بودم
رفتم پیش کوک و گفتم: کوک من... اوپای من... چشماتو باز کن... بهم بگو که پرستار داره دروغ میگه(همه اینارو داره با گریه میگه)
بعد لبم رو گذاشتم رو لباش
رفتم کنارش خوابیدم و سرم رو گذاشتم روی سینش
چند دقیقه بعد خوابم برد
خواب دیدم که منو کوک توی یک جتی سر سبز داریم راه میریم که کوک منو نگه داشت و گفت: ا/ت... وقتی که من پیشت نیستم... بهم قول بده گریه نکنی چون همیشه روح من پیشته
ا/ت: کوک... اوپای من... من خیلی سعی میکنم ولی خیلی دلم برات تنگ میشه اگه بری
منو کوک همو بغل کردیم و کوک منو بوسید
(بعد خواب ا/ت)
ک... کوک تو یعنی انقدر منو دوست داری که همین الان اومدی تو خوابم
ولی من بهت قول میدم هیچ وقت برای تو گریه نکنم ولی باید یک کاری کنم
من بدون تو دوون نمیارم امیدوارم اون دنیا ببینمت
(از زبان نویسنده)
ا/ت از بغل کوک میره
نگاهی به بیرون میندازه و پنجره رو باز میکنه
اول رفت یک بار دیگه کوک رو بوسید و رفت کنار پنجره و به کوک میگه: اون دنیا میبینمت
و خودشو از پنجره پایین میدازه و میمیره
اون دنیا ا/ت و کوک کنار هم تا ابد میمونن و زندگی عالی دارن
(پایان)
گایز این فیک هم تموم شد🙂
امیدوارم خوشتون اومده باشه🤗
۲۶.۳k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.