تک پارتی تهیونگ
تک پارتی تهیونگ
ویو ا.ت
( نفسم بند اومده
بالا نمیادد...
قلبم تیر میکشه.....سرم گیج میره
پاهام جون ندارن راه برن
دیگه چیزی ازم نمونده
تنها چیزی که میتونم انجام بدم مردنه
فقط مرگگگ
کثافتای حرومزاده
گیرتون میارم
میتونم تلاش کنم دست و پا بزنم و نمیرم
باید زنده بمونم
من نجاتش میدم )
( علامت دوستت هیون^)
^ ا.ت ا.تتتتتتتتتتت
+ چیشدهههه؟
^ رسیدیم
( اسبمو نگه داشتم
اره.....تهیونگمه
نجاتت میدم
فقط منتظرم باش)
^ ا.ت اومدن...
( این حرومزاده ها
آدمای ناپدری تهیونگن
تقریبا دوساله که دنبالش
من و تهیونگ یک ساله باهم رفیقیم
تهیونگ یکی از سرباز های در بارِ
من آشپز قصر بودم و از این طریق باهم آشنا شدیم
الانم من باید نجاتش بدم
میخوان گردنشو ببرن
نه نه....نباید این چنین بشهه)
+ هوی...با شمام ولش کنیدد
(علامت ناپدری تهیونگ ÷)
÷ تو چی میگی برا خودت فسقلی
+ باهاش چیکار داریددد (گریه)
÷ اصن من میخوام پسرمو تیکه تیکه کنم به تو چ
+ به من چه؟.. ها...من عاشقشم
تمام زندگیمه
÷ هی تهیونگ اون دختره میگه عاشقته....خنده داره نه؟
(علامت تهیونگ×)
÷ با تو نیستم مگ؟
× وقتی دهنم بسته بود چجوری حرف میزدم.(داد)
اره حسودی میکنی؟ عاشقمه
( من طاقت نداشتم و تفنگمو در اوردم و به ناپدریش شلیک کردم..
یهو دیدم از پشت دارن کلی آدمه اسلحه به دست میان
ترسیدم....
فورا رفتم جلو و تهیونگو بغلش کردم و با کمک هیون سوار اسبش کردیم.
و با سرعت رفتیم و دور شدیم..
وقتی به پشت سرم نگاه میکردم هنوز صداشون میومد.
داشتم سکته میکردم
رفتیم زیر یه پل و نشستیم
دست تهیونگو باز کردم)
+ خوبی عزیزم؟
× ا.ت تو فوقالعاده ای
عاشقتم.از تمام وجودم
+ منم دوستت دارم
مگه میتونستم کاری نکنم؟
بدون تو منی نبود ک
( بغلش کردم....و بعد تهیونگ لبمو بوسید..)
#تهیونگ
ویو ا.ت
( نفسم بند اومده
بالا نمیادد...
قلبم تیر میکشه.....سرم گیج میره
پاهام جون ندارن راه برن
دیگه چیزی ازم نمونده
تنها چیزی که میتونم انجام بدم مردنه
فقط مرگگگ
کثافتای حرومزاده
گیرتون میارم
میتونم تلاش کنم دست و پا بزنم و نمیرم
باید زنده بمونم
من نجاتش میدم )
( علامت دوستت هیون^)
^ ا.ت ا.تتتتتتتتتتت
+ چیشدهههه؟
^ رسیدیم
( اسبمو نگه داشتم
اره.....تهیونگمه
نجاتت میدم
فقط منتظرم باش)
^ ا.ت اومدن...
( این حرومزاده ها
آدمای ناپدری تهیونگن
تقریبا دوساله که دنبالش
من و تهیونگ یک ساله باهم رفیقیم
تهیونگ یکی از سرباز های در بارِ
من آشپز قصر بودم و از این طریق باهم آشنا شدیم
الانم من باید نجاتش بدم
میخوان گردنشو ببرن
نه نه....نباید این چنین بشهه)
+ هوی...با شمام ولش کنیدد
(علامت ناپدری تهیونگ ÷)
÷ تو چی میگی برا خودت فسقلی
+ باهاش چیکار داریددد (گریه)
÷ اصن من میخوام پسرمو تیکه تیکه کنم به تو چ
+ به من چه؟.. ها...من عاشقشم
تمام زندگیمه
÷ هی تهیونگ اون دختره میگه عاشقته....خنده داره نه؟
(علامت تهیونگ×)
÷ با تو نیستم مگ؟
× وقتی دهنم بسته بود چجوری حرف میزدم.(داد)
اره حسودی میکنی؟ عاشقمه
( من طاقت نداشتم و تفنگمو در اوردم و به ناپدریش شلیک کردم..
یهو دیدم از پشت دارن کلی آدمه اسلحه به دست میان
ترسیدم....
فورا رفتم جلو و تهیونگو بغلش کردم و با کمک هیون سوار اسبش کردیم.
و با سرعت رفتیم و دور شدیم..
وقتی به پشت سرم نگاه میکردم هنوز صداشون میومد.
داشتم سکته میکردم
رفتیم زیر یه پل و نشستیم
دست تهیونگو باز کردم)
+ خوبی عزیزم؟
× ا.ت تو فوقالعاده ای
عاشقتم.از تمام وجودم
+ منم دوستت دارم
مگه میتونستم کاری نکنم؟
بدون تو منی نبود ک
( بغلش کردم....و بعد تهیونگ لبمو بوسید..)
#تهیونگ
۱۱.۳k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.