خاطرات یک معلم

خاطرات یک معلم
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
👌 قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".

از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.

نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.😕

عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.

فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر".
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود🤔

‼ ️ "عطر حس هایی را در آدم بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است".‼ ️

┅┄ ❥❤ ❥ ┄┅┄
دیدگاه ها (۱)

یکم آروم باشیم، انقدر قاب های روی دیوار آدمهارو حدس نزنیم، ی...

☔ حالا که فصلش رسیده بیا شورش را در بیاوریم؛تمام خیابان ها ر...

‌ ‌ ☺ ️برای خندیدن وقت بگذارید، زیرا موسیقی قلب شماست.برای گ...

خیلی‌ها فکر می‌کنند، زشت‌ترین بخش بدن‌شان بینی‌شان است!بعضی‌...

پُر از ابهام و تشویشمدلم پرواز می‌خواهد...#گمشده_درشهر_خیال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط