آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
.
تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد
.
مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد
.
بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد
.
کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد
دیدگاه ها (۴)

دل نده ، نامه نده ، شعر نخوان ، لیلی جاندیگر از چشم من افتاد...

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکستعهد و پیمانی که روزی با دل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط