عشق دختر باز من
عشق دختر باز من
پارت 32
خلاصه وایساده بودم که اونی اومد.
ات: اومدی(لبخند)
☆سوار نمیشی(خنده)
سوار شدیم سکوت همه جارو پر کرده بود که با حرف اونی شکست.
☆ات، اماده ای.
ات: خب راستش نمیدونم اگه باهاش روبه رو شدم چی میشه(سرشو انداخته پایین و انگشت اشاره هاشو روبه رو هم قرار داده و با بغض میگه)
☆به نگاه کن عزیزم
ات با چشای اشک بالارو نگاه میکنه و یغضش میترکه.
ات: راستش هنوزم دوسش دارم، ولی از یه طرف دلم میخواد زجر بکشه.
☆خودتو جمع کن اروم باش، قوی باش، به بچه ها گفتم مکانش رو پیدا کنه و الان گفتن داخل باشگاه کار میکنه، میدونی که باید چیکار کنی.
ات: اشکامو باک کردم. میدونم باید چیکار کنم.
از ماشین پیاد میشه و میره دستشویی لباس ورزشی میپوشه و میاد بیرون(عکس میزارم)
ات؛: من برم
☆موفق باشی
یک نفس عمیق کشیدم و رفتم داخل.
ات: روز بخیر.....
(یک نکته ات موهاشو کوتاه کرده و رنگ بلوند کرده)
نمیدونم چیشد ولی کوک نبود لینو و سه بوم بود.
ویو کوک
رسیدم داخل باشگاه بچه ها رو دیدم سلام دادم ولی ادی نبود دیدم جلوم به دختره وایساده وقتی برگشت دیدم ات بود یعنی خودش بود، چجور ممکنه، شاید توهم زدم
کوک: بچه ها همونی که دارم میبینم رو میبینید.
بچه ها: اره ولی چطور ممکنه.
ویو ات
وقتی برگشتم کوک رو دیدم خیلی تغیر کرده بود، خواستم از گریه بترکم ولی خودمو جمع کردم.
ات: چیزی شده؟
کوک و بچه ها: ها چیس نه نه بفرمایید، اومدید ثبت نام کنید.
ات: بله.
کوک: خودتونو معرفی کنید.
ات: اوه یادم رفت ات هستم لی ات.
کوک: خوشوقتم(دست داد به ات ولی دستشو رها نکرد، و ات بزور دستاشو کشید و یه لبخند مصنوعی زد)
ات: از فردا میتونم بیام.
لینو: بله حتما از ساعت 8شب تا10شب، و مربیتون اقای جئون جونکوک هستن.
ات: ممنون خدافظ.
و رفت...........
زدم بیرون یه نفس عمیق کشیدم، و رفتم سمت خونه قبلیم، تغیر نکرده بود زل زده بودم به جلوی در، تصمیم گرفتم در بزنم، تق تق تق
•••••••بفرمایید
ات: سلام من لی اتم
.............
ات: ببخشید چیزی شده.
........ ات تویی
ات: منو میشناسید
....... معلومه منم دوست صمیمیت
شرط برا پارت بعد
15لایک
20کامنت
5فول
پارت 32
خلاصه وایساده بودم که اونی اومد.
ات: اومدی(لبخند)
☆سوار نمیشی(خنده)
سوار شدیم سکوت همه جارو پر کرده بود که با حرف اونی شکست.
☆ات، اماده ای.
ات: خب راستش نمیدونم اگه باهاش روبه رو شدم چی میشه(سرشو انداخته پایین و انگشت اشاره هاشو روبه رو هم قرار داده و با بغض میگه)
☆به نگاه کن عزیزم
ات با چشای اشک بالارو نگاه میکنه و یغضش میترکه.
ات: راستش هنوزم دوسش دارم، ولی از یه طرف دلم میخواد زجر بکشه.
☆خودتو جمع کن اروم باش، قوی باش، به بچه ها گفتم مکانش رو پیدا کنه و الان گفتن داخل باشگاه کار میکنه، میدونی که باید چیکار کنی.
ات: اشکامو باک کردم. میدونم باید چیکار کنم.
از ماشین پیاد میشه و میره دستشویی لباس ورزشی میپوشه و میاد بیرون(عکس میزارم)
ات؛: من برم
☆موفق باشی
یک نفس عمیق کشیدم و رفتم داخل.
ات: روز بخیر.....
(یک نکته ات موهاشو کوتاه کرده و رنگ بلوند کرده)
نمیدونم چیشد ولی کوک نبود لینو و سه بوم بود.
ویو کوک
رسیدم داخل باشگاه بچه ها رو دیدم سلام دادم ولی ادی نبود دیدم جلوم به دختره وایساده وقتی برگشت دیدم ات بود یعنی خودش بود، چجور ممکنه، شاید توهم زدم
کوک: بچه ها همونی که دارم میبینم رو میبینید.
بچه ها: اره ولی چطور ممکنه.
ویو ات
وقتی برگشتم کوک رو دیدم خیلی تغیر کرده بود، خواستم از گریه بترکم ولی خودمو جمع کردم.
ات: چیزی شده؟
کوک و بچه ها: ها چیس نه نه بفرمایید، اومدید ثبت نام کنید.
ات: بله.
کوک: خودتونو معرفی کنید.
ات: اوه یادم رفت ات هستم لی ات.
کوک: خوشوقتم(دست داد به ات ولی دستشو رها نکرد، و ات بزور دستاشو کشید و یه لبخند مصنوعی زد)
ات: از فردا میتونم بیام.
لینو: بله حتما از ساعت 8شب تا10شب، و مربیتون اقای جئون جونکوک هستن.
ات: ممنون خدافظ.
و رفت...........
زدم بیرون یه نفس عمیق کشیدم، و رفتم سمت خونه قبلیم، تغیر نکرده بود زل زده بودم به جلوی در، تصمیم گرفتم در بزنم، تق تق تق
•••••••بفرمایید
ات: سلام من لی اتم
.............
ات: ببخشید چیزی شده.
........ ات تویی
ات: منو میشناسید
....... معلومه منم دوست صمیمیت
شرط برا پارت بعد
15لایک
20کامنت
5فول
۳۵۴
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.