شروعش میکنیم...!
#شروعش میکنیم...!
#part1
آیبیکه...
ازخواب بیدارشدم وصداهای عجیبی به گوشم میومدی یه صدایی بودمثل دادبیدادبودخودمولم دادم توتختم وبعدش بلندشدم رفتم پایین
ایبیکه:چه خبر شده هاااا《باداد》
اوگلجان:بیا بیا ببینم امروز بهترین روز هستش امروزعروسی سوسعم هستش نمیخوایی حاضرشی هااادخمل《باخوشحالی》
ایبیکه:عیشششش باشه خودتوکشتی که انگارعروسی خودشه من برم به اسیه زنگ میزنم ببینم میات بریم آرایشگاه یانه
اوگلجان:باشه بروووزود
ایبیکه...
رفتم زنگ زدم به اسیه
(شروع کال)
-الواسیه جون خبی...
+عه چه عجب ایبیکه ممنون ط خبی...
-ممنونم راستشوبخوای همش کاردارم نه اینکه تازه ازآلمان برگشتیم براهمین موقعی که اومدیم ترکیه باخبرازدواج سوسعم مواجه شدم...
حالا بگزریم تومیخوای باسوزی بری آرایشگاه
+اره خب میریم چون زنداداشمه
-پس باشه منم اونجامیام فق لوکیشن بفرس
+باش الان میفرستم
-پس فعلا میبینمت
+فعلا
(پایان کال)
ایبیکه رفتم یه دوش ۱۰دقیقه ایی گرفتم
ودراومدم موهاموخشک کردم واتوکشیدم یه نیم تنه سفیدویه شلوارچرم گتی پوشیدم ورفتم سراغ ارایشگاه...
واردارایشگاه شدم ویکی مقابلم قرارگرف....
#part1
آیبیکه...
ازخواب بیدارشدم وصداهای عجیبی به گوشم میومدی یه صدایی بودمثل دادبیدادبودخودمولم دادم توتختم وبعدش بلندشدم رفتم پایین
ایبیکه:چه خبر شده هاااا《باداد》
اوگلجان:بیا بیا ببینم امروز بهترین روز هستش امروزعروسی سوسعم هستش نمیخوایی حاضرشی هااادخمل《باخوشحالی》
ایبیکه:عیشششش باشه خودتوکشتی که انگارعروسی خودشه من برم به اسیه زنگ میزنم ببینم میات بریم آرایشگاه یانه
اوگلجان:باشه بروووزود
ایبیکه...
رفتم زنگ زدم به اسیه
(شروع کال)
-الواسیه جون خبی...
+عه چه عجب ایبیکه ممنون ط خبی...
-ممنونم راستشوبخوای همش کاردارم نه اینکه تازه ازآلمان برگشتیم براهمین موقعی که اومدیم ترکیه باخبرازدواج سوسعم مواجه شدم...
حالا بگزریم تومیخوای باسوزی بری آرایشگاه
+اره خب میریم چون زنداداشمه
-پس باشه منم اونجامیام فق لوکیشن بفرس
+باش الان میفرستم
-پس فعلا میبینمت
+فعلا
(پایان کال)
ایبیکه رفتم یه دوش ۱۰دقیقه ایی گرفتم
ودراومدم موهاموخشک کردم واتوکشیدم یه نیم تنه سفیدویه شلوارچرم گتی پوشیدم ورفتم سراغ ارایشگاه...
واردارایشگاه شدم ویکی مقابلم قرارگرف....
۲.۰k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.