دل من عادت داشت که بماند یک جا

دل من عادت داشت، که بماند یک جا !!
به کجا ؟
معلوم است !!
به در خانه ی تو...
دل من عادت داشت
که بماند آنجا،
پشت یک پرده ی توری
که تو هرروز آن را به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری،
که تو هرروز از آن میگذری
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه ی یک باغچه بود،
که هرروز به آن مینگری ...
راستی ! دل من را دیدی آن راگم کردم

شهریار
دیدگاه ها (۱)

برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم...پاشو ببین چه بر...

‍  تا به حال کسی را اینگونه دوست داشته ای؟!لطیف و عمیق و عاش...

نمی دونم درسته یا نه؟!ولی به نظرم آدم بعضی وقتا به جای اینکه...

چرا حرف منو باور نمیکنی

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁷

چند پارتی جونگوون p۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط