دل من عادت داشت که بماند یک جا
دل من عادت داشت، که بماند یک جا !!
به کجا ؟
معلوم است !!
به در خانه ی تو...
دل من عادت داشت
که بماند آنجا،
پشت یک پرده ی توری
که تو هرروز آن را به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری،
که تو هرروز از آن میگذری
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه ی یک باغچه بود،
که هرروز به آن مینگری ...
راستی ! دل من را دیدی آن راگم کردم
شهریار
به کجا ؟
معلوم است !!
به در خانه ی تو...
دل من عادت داشت
که بماند آنجا،
پشت یک پرده ی توری
که تو هرروز آن را به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری،
که تو هرروز از آن میگذری
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه ی یک باغچه بود،
که هرروز به آن مینگری ...
راستی ! دل من را دیدی آن راگم کردم
شهریار
- ۹۳۷
- ۲۴ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط