بر سر کوی غمش بی سروپا باید رفت

بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت
گاه با خویش و گه از خویش جدا، باید رفت

تا به مقصود از این جا که تویی، یک قدم است
قدمی از پی مقصود، فرا باید رفت
دیدگاه ها (۴)

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموزکان سوخته را جان شد و آواز نیا...

چه ره بود این که زد در پرده مطربکه می‌رقصند با هم مست و هشیا...

عکاس :خودم.

عکاس :خودم

در زندگی لحظه ای فرا میرسد که سکوت دیگر نشانه ی توانایی و خر...

بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیمزان سوی گردون عشق چرخ زنان آمد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط