PT22
PT22
کوک:دخترتو دیگه برنمیگرده دخترتو دیگه مال منه یه نگاه به من کرد لبامو بوسید اشکامو پاک کرد کوک:من دیگه دخترتو بهت برنمیگردونم تویی که دخترتو زیر خواب همه میبینی بهتره پیشش نباشی دیگمبهش زنگ نزن قطع کرد رفتم تو بغلش کوک:عزیزدلم من:مرسی که هستی کوک:گریه نکن سرمو بوسید حالم بهتر شد قهومونو خوردیم رفتیم تو حیاط قدم زدیم من:امشبم میخوای واست برقصم برگشت طرفم اومد نزدیکم کوک:خیلی میخوام ولی این دفع تو بار نه تو اتاق واسه خودم من:چشم ارباب من کوک:میشه آنقدر هات نباشی بیبی من:چطور تو زبون میریزی دل منو میبری بعد من هات نباشم برات همون موقع لبامو محکم بوسید سرشو کج کرده بود همون موقع صدا شلیک گلوله اومد کلیم درد بدی گرفت کوک دور و برش و نگاه کرد من:ک کوک کوک:ماریا من:فکر کنم خورد به من دستشو برد پایین کوک:م ماریا پاهام سست شد جونگ کوک گرفتم کوک:ماریاااا ماریا چشماتو نبندیا خوب دور و برش و نگاه کرد بادیگارد و دورمون جمع شدن سریع بلندم کرد بردتم بیمارستان و تو راه بیهوش شدم
کوک ویو
بردمش بیمارستان سریع دکترا اومدن بردنش چندتا بادیگارد همراهم بیرون بیمارستان وایستادن بی قرار دستمو به موهام میکشیدم من:میکشمتون زنگ زدم جیمین من:الو جیمین بیا به این بیمارستان حرف نباشه فقط بیا زوددد قطع کردم آدرس رو براش فرستادم اومد جیمین:هی کوک چیشده من:ماریا تیر خورده جیمین:چی کی کجا من:تو حیاط بودیم یهو صدا شلیک گلوله اومد بعد فهمیدم به اون خورده میدونم تقصیر اون کیم عوضیه جیمین:از کجا مطمئنی کوک من:قبلش بهش زنگ زده بود برادرشم هفته پیش اومده بود دعوا راه انداخت جیمین:صبر کن ببینم از کی آنقدر نگران ماریایی من:چون عاشقش شدم جیمین:چ چی بهم خندید
کوک:دخترتو دیگه برنمیگرده دخترتو دیگه مال منه یه نگاه به من کرد لبامو بوسید اشکامو پاک کرد کوک:من دیگه دخترتو بهت برنمیگردونم تویی که دخترتو زیر خواب همه میبینی بهتره پیشش نباشی دیگمبهش زنگ نزن قطع کرد رفتم تو بغلش کوک:عزیزدلم من:مرسی که هستی کوک:گریه نکن سرمو بوسید حالم بهتر شد قهومونو خوردیم رفتیم تو حیاط قدم زدیم من:امشبم میخوای واست برقصم برگشت طرفم اومد نزدیکم کوک:خیلی میخوام ولی این دفع تو بار نه تو اتاق واسه خودم من:چشم ارباب من کوک:میشه آنقدر هات نباشی بیبی من:چطور تو زبون میریزی دل منو میبری بعد من هات نباشم برات همون موقع لبامو محکم بوسید سرشو کج کرده بود همون موقع صدا شلیک گلوله اومد کلیم درد بدی گرفت کوک دور و برش و نگاه کرد من:ک کوک کوک:ماریا من:فکر کنم خورد به من دستشو برد پایین کوک:م ماریا پاهام سست شد جونگ کوک گرفتم کوک:ماریاااا ماریا چشماتو نبندیا خوب دور و برش و نگاه کرد بادیگارد و دورمون جمع شدن سریع بلندم کرد بردتم بیمارستان و تو راه بیهوش شدم
کوک ویو
بردمش بیمارستان سریع دکترا اومدن بردنش چندتا بادیگارد همراهم بیرون بیمارستان وایستادن بی قرار دستمو به موهام میکشیدم من:میکشمتون زنگ زدم جیمین من:الو جیمین بیا به این بیمارستان حرف نباشه فقط بیا زوددد قطع کردم آدرس رو براش فرستادم اومد جیمین:هی کوک چیشده من:ماریا تیر خورده جیمین:چی کی کجا من:تو حیاط بودیم یهو صدا شلیک گلوله اومد بعد فهمیدم به اون خورده میدونم تقصیر اون کیم عوضیه جیمین:از کجا مطمئنی کوک من:قبلش بهش زنگ زده بود برادرشم هفته پیش اومده بود دعوا راه انداخت جیمین:صبر کن ببینم از کی آنقدر نگران ماریایی من:چون عاشقش شدم جیمین:چ چی بهم خندید
۴۱.۲k
۲۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.