PT23
PT23
من:چرا میخندی جیمین:ت تو مگه عشق سرت میشه من:هو مسخرم نکن یه هفته باهاشم تازه بخاطرش سیگارم ترک کردم جیمین:واقعا عاشقشی یا هنوزم من:نه واقعا عاشقشم تازه دارم یه حس خوب رو تجربه میکنم جیمین جیمین:پ چرا الان قیافت سرده من:چون فقط پیش اون میخندم:) الانم اگه بلایی سرش بیاد دنیا رو سر همه خراب میکنم خودت که منو میشناسی جیمین:اون دختر قوی و تنهایه کوک مراقبش باش میدونم الان تکیه گاهش تویی همون موقع دکتر اومد بیرون من:دکتر حال دوست دختر من چطوره دکتر:خوشبختانه به موقع آوردینش گلوله رو در آوردیم الان دیگه منتقلش میکنیم به بخش
ماریا ویو
چشمامو باز کردم کلیم درد داشت گرمایی رو تو دستام حس کردم سرمو برگردوندم من:ک ک کوک سرشو آورد بالا گونش خیس بود کوک:عزیزم صندلیش کشید جلوتر دستشو رو موهام کشید کوک:خوبی عشقم از رو صندلی بلند شد اومد جلو صورتم من:خیلی درد دارم کوک:بخوره تو سر من من:نشد امشب برات برقصم کوک:عب نداره عزیزم هروقت خوب شدی برام برقص لبامو بوسید دستمو رو صورتش گذاشتم کوک:مردم و زنده شدم تا ببینم خوبی یا نه من:خدانکنه کوک کوک:جانم من:کی بود بهم تیر زد کوک:هرکس بوده باشه میدونم تقصیر اون باباته من:یعنی بابام خواسته منو بکشه مطمئنی کوک:عزیزم من هیچ وقت چیزیو اشتباه بعد از اون رفتار داداشت یه بلایی سرشون میارم که دیگه همچین کاری نکنن من:کوک یکم بیارم بالا میخوام بشینم کوک:نباید به زخمت فشار بیاری من:چیزی نمیشه بیارم بالا تخت رو داد بالا قشنگ نشستم اونم نشست روبه روم که در زدن کوک:بیا تو من:جیمین جیمین:مزاحم شدم کوک:آره من:نه بیا
من:چرا میخندی جیمین:ت تو مگه عشق سرت میشه من:هو مسخرم نکن یه هفته باهاشم تازه بخاطرش سیگارم ترک کردم جیمین:واقعا عاشقشی یا هنوزم من:نه واقعا عاشقشم تازه دارم یه حس خوب رو تجربه میکنم جیمین جیمین:پ چرا الان قیافت سرده من:چون فقط پیش اون میخندم:) الانم اگه بلایی سرش بیاد دنیا رو سر همه خراب میکنم خودت که منو میشناسی جیمین:اون دختر قوی و تنهایه کوک مراقبش باش میدونم الان تکیه گاهش تویی همون موقع دکتر اومد بیرون من:دکتر حال دوست دختر من چطوره دکتر:خوشبختانه به موقع آوردینش گلوله رو در آوردیم الان دیگه منتقلش میکنیم به بخش
ماریا ویو
چشمامو باز کردم کلیم درد داشت گرمایی رو تو دستام حس کردم سرمو برگردوندم من:ک ک کوک سرشو آورد بالا گونش خیس بود کوک:عزیزم صندلیش کشید جلوتر دستشو رو موهام کشید کوک:خوبی عشقم از رو صندلی بلند شد اومد جلو صورتم من:خیلی درد دارم کوک:بخوره تو سر من من:نشد امشب برات برقصم کوک:عب نداره عزیزم هروقت خوب شدی برام برقص لبامو بوسید دستمو رو صورتش گذاشتم کوک:مردم و زنده شدم تا ببینم خوبی یا نه من:خدانکنه کوک کوک:جانم من:کی بود بهم تیر زد کوک:هرکس بوده باشه میدونم تقصیر اون باباته من:یعنی بابام خواسته منو بکشه مطمئنی کوک:عزیزم من هیچ وقت چیزیو اشتباه بعد از اون رفتار داداشت یه بلایی سرشون میارم که دیگه همچین کاری نکنن من:کوک یکم بیارم بالا میخوام بشینم کوک:نباید به زخمت فشار بیاری من:چیزی نمیشه بیارم بالا تخت رو داد بالا قشنگ نشستم اونم نشست روبه روم که در زدن کوک:بیا تو من:جیمین جیمین:مزاحم شدم کوک:آره من:نه بیا
۳۱.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.