سکانس ماندگار نقش هانیه همسر وهب نصرانی!

هانیه: به یک شرط راضی میشوم به میدان بروی وهب!
وهب:شرط؟ امروز یاری کردن حسین،تکلیفی‌ست که خدا بر دوش خوبان اُمت جدش قرار داده! بر تکلیف خدا شر و شروط بستن عین بی انصافیست!
هانیه: همان که شنیدی وهب! شرطم را قبول نکنی شکایت به حسین و خدای حسین خواهم کرد!
وهب: شرطت چیست؟
هانیه: قول بده قبول کنی تا بگویم!
وهب: چه قولی بدهم وقتی نمیدانم شرطت چیست؟
هانیه: نترس وهب نترس! برای نو حجله‌ای مثل من که میخواهد راضی شود همه‌ی ارزوها و رویاهایش را جلوی چشمانش پرپر کنند ، حتما شرط و شروطش منصفانه است!
وهب: بسیار خوب!
مادر وهب:های پسر جان!شرطش اراده‌ات را نشانه رفته باشد چه؟ از او میپذیری!؟
هانیه: مادر جان! من باید سُست اراده باشم که بخواهم اراده شویم را بشکنم! آیا حق ندارم با این سن و سال در آزمونی دشوار از خوشبختی خود با چنگ و دندان حفاظت کنم؟
چطور تو و پسرت میخواهید من نخواهم؟...
نترسید! شرط من چیزی نیست که وهب را به میهمانی ملکوتیان نرساند!

وهب: بسیار خوب! قبول کردم!
هانیه: باید قول بدهی چیزی را که در دنیا به من ندادی در عقبی بدهی! باید قول بدهی که در قیامت من عروس تو باشم تو شوی من!
وهب:سبحان الله! کجا سیر میکنی بانو!؟
هانیه:همان جا که تو به شوق وصلش بال‌بال میزنی!
وهب: دوزخی باشم چه؟ باز هم میخواهی شریکم شوی؟
هانیه:درب های دوزخ بر فدایی حسین بسته است ....
:)))))
دیدگاه ها (۱)

#انتظار

دارد زمان آمدنت دیر میشود ...

#دیالوگ_ماندگار

قرآن بر نیزه ....

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ⁶..اعصابم رو بهم ریخته بود ، حال اینکه بخوام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط