بیا که آینه ی روزگار زنگاری است

بیا که آینه ی روزگار ، زنگاری است
بیا که زخم زبان های دوستان کاری است

به انتظار نشستن در این زمانه ی یاس
برای منتظران چاره نیست ناچاری است
به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما
قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

چه قاب ها و چه تندیس های زرینی
گرفته ایم به نامت که کنج انباری است !

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری است

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری است

به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاری است "

#سعید_بیابانکی

@dastkhatcafe
دیدگاه ها (۱)

شبی گل لای دفتر میگُذارم باز با یادتسری بر بالشی تر میگُذارم...

ميان خورشيدهاى هميشهزیبائی تو لنگری ست خورشیدی کهاز سپیده دم...

کاش یکی باشدمسلط به دوست داشتنبا پیش فرضِ ماندنآنقدر که اضاف...

🎃🎃🎃🎃🎃🎃🎃هالووین یک جشن مسیحیت غربی و بیشتر سنتی می‌باشد که در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط