به نام خدا اره شنیدم همه می گن
به نام خدا اره شنیدم همه می گن
که همه چیز ها اتفاق کوچکی
هست و سلامتی بزرگ ترین چیز
است ومن چون تجربه کردم قبول
دارم ولی خوب یه چیز های هم
مونده توی وجود زندگی ما ادم ها؛
مثل ارامش اسایش؛ من چرا از
هنرمند ها خوشم میاد؟ جدا از اینکه
این حس وعلاقه یهوی میاد ولی
من از طرز فکرشون هم خوشم
میاد شاید اوایل واسم سخت باشه
که مثلا تنهای مستقل برم جای
اما خوب شاید رفته رفته عادی
بشه واسم وهمیشه از خدای مهربان
میخوام که کمکم کنه تابتونم مستقل
باشم ولی خوب اما این عکس و
کولاژ که زدم همه میگن ادم ها
خانواده داشته باشه احساس.
خوشبختی می کنه حالا شاید اون
ادم احساس خوشبختی وراحتی
می کنه با اون خانوادش من ولی
هیچ وقت احساس خوش بختی
نکردم چون حداقل مثلا این
تلوزیون های بزرگ که همه فیلم
هارو خوب نمایش میده من اصلا
راحت نیستم توش که بشینم
نگاه کنم چون روز ها که برنامه
خاصی نداره که من تماشا کنم و
لذت ببرم قدیم یه عمو پورنگ
که بود الان اون هم نیست؛ ولی
درکول زندگی خودمو می گم؛
من از این ال ای دی سیر نشدم
مثلا شبها هم که خانواده یا اخبار
نگاه می کنن یا رادیو اهنگ گوش
می کنن یا برنامه های شمالی من
هم که انقد این صداهارو شنیدم
حالم از این صداها بهم میخوره
بعد مجبورم که بشینم تو اتاقم
تو تنهای باتلوزیون قدیمی سریال
مورد علاقه خودمو می بینم؛ یکی
سریال اتش وباد هست؛ یکی هم
سریال گیلدخت؛ ماهواره هم که
نداریم چون خانواده من راضی
نیستن ماهواره داشته باشیم؛
بعد ولی من چون که شرایطم
این جوری حوصلم سرمیره تو
خونه؛ خلاصه اینکه خیلی هال
میده ادم توی خونه خودش به
تلوزیون قدیمی نگاه نکنه وبعد
بشینه روی مبل؛ و لم بده و
برنامه های دلخواه ببینم درزمانی
که البته وقت داشته باشم اون
هم تو یه خونه ای که ادم توش
راحت باشم؛ اه کی بشه این روزها
این عکس های تلوزیون ومبل هم
امروز گرفتم جدید هست یازده
اردیبهشت؛ این هم ازحال وروز
من٠
#ملیحه#بلاگر#ادبیات#دلبر#ایوان بند#شعر#نویسنده#ادبیات می نویسم#ملیحه دورانی#-#شمال#گیلان#
که همه چیز ها اتفاق کوچکی
هست و سلامتی بزرگ ترین چیز
است ومن چون تجربه کردم قبول
دارم ولی خوب یه چیز های هم
مونده توی وجود زندگی ما ادم ها؛
مثل ارامش اسایش؛ من چرا از
هنرمند ها خوشم میاد؟ جدا از اینکه
این حس وعلاقه یهوی میاد ولی
من از طرز فکرشون هم خوشم
میاد شاید اوایل واسم سخت باشه
که مثلا تنهای مستقل برم جای
اما خوب شاید رفته رفته عادی
بشه واسم وهمیشه از خدای مهربان
میخوام که کمکم کنه تابتونم مستقل
باشم ولی خوب اما این عکس و
کولاژ که زدم همه میگن ادم ها
خانواده داشته باشه احساس.
خوشبختی می کنه حالا شاید اون
ادم احساس خوشبختی وراحتی
می کنه با اون خانوادش من ولی
هیچ وقت احساس خوش بختی
نکردم چون حداقل مثلا این
تلوزیون های بزرگ که همه فیلم
هارو خوب نمایش میده من اصلا
راحت نیستم توش که بشینم
نگاه کنم چون روز ها که برنامه
خاصی نداره که من تماشا کنم و
لذت ببرم قدیم یه عمو پورنگ
که بود الان اون هم نیست؛ ولی
درکول زندگی خودمو می گم؛
من از این ال ای دی سیر نشدم
مثلا شبها هم که خانواده یا اخبار
نگاه می کنن یا رادیو اهنگ گوش
می کنن یا برنامه های شمالی من
هم که انقد این صداهارو شنیدم
حالم از این صداها بهم میخوره
بعد مجبورم که بشینم تو اتاقم
تو تنهای باتلوزیون قدیمی سریال
مورد علاقه خودمو می بینم؛ یکی
سریال اتش وباد هست؛ یکی هم
سریال گیلدخت؛ ماهواره هم که
نداریم چون خانواده من راضی
نیستن ماهواره داشته باشیم؛
بعد ولی من چون که شرایطم
این جوری حوصلم سرمیره تو
خونه؛ خلاصه اینکه خیلی هال
میده ادم توی خونه خودش به
تلوزیون قدیمی نگاه نکنه وبعد
بشینه روی مبل؛ و لم بده و
برنامه های دلخواه ببینم درزمانی
که البته وقت داشته باشم اون
هم تو یه خونه ای که ادم توش
راحت باشم؛ اه کی بشه این روزها
این عکس های تلوزیون ومبل هم
امروز گرفتم جدید هست یازده
اردیبهشت؛ این هم ازحال وروز
من٠
#ملیحه#بلاگر#ادبیات#دلبر#ایوان بند#شعر#نویسنده#ادبیات می نویسم#ملیحه دورانی#-#شمال#گیلان#
۹.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.