خدایا ماکه آبرویی نداریم،اما این شهدا پیش تو آبرو دارند،ب
خدایا ماکه آبرویی نداریم،اما این شهدا پیش تو آبرو دارند،به حق همین شهدا کمکمون کن،تا پیکرشان را پیدا کنیم.
به نقطه ای داخل کانال مشکوک شدیم،بیل هارا به دست گرفتیم، و شروع کردیم به کندن، بیست دقیقه ای که بیل زدیم، برخوردیم به تعدادی وسایل و تجهیزات از قبیل خشاب اسلحه، قمقمه و.... که خود میتوانست نشانی از شهیدان باشد. ولی کار را که ادامه دادیم چیزی یافت نشد. این احتمال را دادیم که دشمن بعد از عملیات وسایل و تجهیزات شهدا را داخل این کانال ریخته باشد. درست در آخرین دقایقی که میرفت تا امیدمان قطع شود و دست از کار بکشیم ،بیل دستی یکی از بچه ها به شیئی سخت در میان خاک ها خورد . من گفتم: احتمالا گلوله عمل نکرده،خمپاره باشد. ولی بقیه این احتمال را رد کردند. شدت فعالیت بچه ها بیشتر شد،پنداری نور امید در دلهاشان روشن شده بود .دقایقی نگذشت که دسته های زنگ زده برانکاردی توجهمان را جلب کرد.کمی خوشحال شدیم. ولی این هم نمیتوانست نشانه وجود شهید باشد. فکر کردیم برانکارد خالی باشدسعی کردیم دسته هایش را گرفته و از زیر خاک بیرون بکشیم،هرچه تلاش کردیم،نشد.برانکارد سنگین بود و به این راحتی که ما فکر میکردیم ،بیرون نمیآمد. اطرافش را خالی کردیم ،نیم متری هم در عمق زمین کندیم،پتویی از زیر خاک نمایان شد، توجه همه را جلب کرد. روی برانکارد راکه خالی کردیم پیکر شهیدی را یافتیم که بر روی آن دراز کشیده وپتو به دورش پیچیده بود. با ذکر صلوات پتو را کنار زدیم ،بدن استخوان شده بود ولی لباس ها کاملا سالم بودند،در قسمت پهلوی سمت راست شهید ،روی لباس یک سوراخ به چشم میخورد که نشان میداد جای ترکش است،دگمه های لباس راکه باز کردیم ،دیدیم یک ترکش بزرگ روی قفسه سینه اش جای دارد. کار را ادامه دادیم کمی آن طرف تر شهیدی دیگر یافتیم که آنهم بر روی برانکارد دراز کشیده بود ،لباس اوهم سالم بود ،بر پیشانی اش سربند سبزی به چشم میخورد که روی آن نوشته بود: یا 'مهدی ادرکنی'
.
صحنه غریبی بود ،خنده و گریه بچه ها توام شده بود،خنده بابت پیداکردن پیکرهای مطهر و گریه از بابت مظلومیت مجروحین که غریبانه به شهادت رسیده بودند.
http://line.me/ti/p/%40wfy6404i
#شهدا
به نقطه ای داخل کانال مشکوک شدیم،بیل هارا به دست گرفتیم، و شروع کردیم به کندن، بیست دقیقه ای که بیل زدیم، برخوردیم به تعدادی وسایل و تجهیزات از قبیل خشاب اسلحه، قمقمه و.... که خود میتوانست نشانی از شهیدان باشد. ولی کار را که ادامه دادیم چیزی یافت نشد. این احتمال را دادیم که دشمن بعد از عملیات وسایل و تجهیزات شهدا را داخل این کانال ریخته باشد. درست در آخرین دقایقی که میرفت تا امیدمان قطع شود و دست از کار بکشیم ،بیل دستی یکی از بچه ها به شیئی سخت در میان خاک ها خورد . من گفتم: احتمالا گلوله عمل نکرده،خمپاره باشد. ولی بقیه این احتمال را رد کردند. شدت فعالیت بچه ها بیشتر شد،پنداری نور امید در دلهاشان روشن شده بود .دقایقی نگذشت که دسته های زنگ زده برانکاردی توجهمان را جلب کرد.کمی خوشحال شدیم. ولی این هم نمیتوانست نشانه وجود شهید باشد. فکر کردیم برانکارد خالی باشدسعی کردیم دسته هایش را گرفته و از زیر خاک بیرون بکشیم،هرچه تلاش کردیم،نشد.برانکارد سنگین بود و به این راحتی که ما فکر میکردیم ،بیرون نمیآمد. اطرافش را خالی کردیم ،نیم متری هم در عمق زمین کندیم،پتویی از زیر خاک نمایان شد، توجه همه را جلب کرد. روی برانکارد راکه خالی کردیم پیکر شهیدی را یافتیم که بر روی آن دراز کشیده وپتو به دورش پیچیده بود. با ذکر صلوات پتو را کنار زدیم ،بدن استخوان شده بود ولی لباس ها کاملا سالم بودند،در قسمت پهلوی سمت راست شهید ،روی لباس یک سوراخ به چشم میخورد که نشان میداد جای ترکش است،دگمه های لباس راکه باز کردیم ،دیدیم یک ترکش بزرگ روی قفسه سینه اش جای دارد. کار را ادامه دادیم کمی آن طرف تر شهیدی دیگر یافتیم که آنهم بر روی برانکارد دراز کشیده بود ،لباس اوهم سالم بود ،بر پیشانی اش سربند سبزی به چشم میخورد که روی آن نوشته بود: یا 'مهدی ادرکنی'
.
صحنه غریبی بود ،خنده و گریه بچه ها توام شده بود،خنده بابت پیداکردن پیکرهای مطهر و گریه از بابت مظلومیت مجروحین که غریبانه به شهادت رسیده بودند.
http://line.me/ti/p/%40wfy6404i
#شهدا
۲.۷k
۱۸ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.