ورود کاروان اسرای کربلا به مدینه
اَلسلامُ عَلی الحُسین وَعَلی علی بن الحُسین
وَعَلی اُولاد الـحسین وعَلی اَصحاب الحُسین الذين بذلو مهجهم دون الحسين عليه السلام
فضای مدینه قبل و بعد از ورود اسرا
ادامه موضوع از شب گذشته
گروهی گـرد بشیر را گرفته از او میپرسیدند پس هماکنون خاندان عصمت و طهارت کجا هستند و چگونه بسر میبرند؟ عباس چه شد؟ اکبر چه شد؟ قاسم چگونه است؟ عون و... چه شدند؟
بـشـیـر گـفت: عباس، اکبر، قاسم، عون، محمد، مسلم و ... همه شهید شدند؛ و اکنون که من نـزد شـمـا هـسـتـم، کـاروان بـازمـانـدگـان آل عـصـمـت در بـیـرون شـهـر مـدیـنـه است. ای اهـل مدینه! اینک علی بن حسین علیه السلام با عمهها و خواهرانش نزدیک شما و در بیرون شـهـر مـدیـنـه چـادر زده اسـت و مـرا نزد شما فرستاده تا شمارا از جریاناتی که اتفاق افـتـاده آگـاه کـنـم. بـیـایید تا جای آنان را به شما نشان دهم. مردم در حالی که فریاد گـریـه و نـاله و زاریشان بلند بود، از جریانات کربلا و حوادث بعد از آن پرسش میکردنـد؛ و بـشـیر در حالی که خود اشک میریخت، به آنان پاسخ میداد و مردم از فرط ناراحتی، مانند دیوانگان، حرکاتشان غیرعادی شده بود.
زنان مدینه چنان به سروصورت خود میزدند که گویی فرزندان خود را از دست دادهاند و این حالت را افرادی نظیر «سید بن طاووس و محدث قمی» نیز تأیید کردهاند.
مردم فریاد میزدند: واویلاه! واثبوراه!... [۲]
صـدای نـاله و گریه و شیون مردم، گوش فلک را کر میکرد. زنان به سروصورت خـود میزدنـد و میگفتند: یا امالمصائب! یا زینب! ای دختر علی! ای دختر فاطمه! ای بـانـوی اسـلام! جـگـرهـا برایت کباب شد. ای کوه صبر و استقامت! ای زینب کبری! چقدر مصائب تو بزرگ و سنگین است؟! یا زینب! یا زینب! ناگهان زنی با صدای بلند و با سوزی جانکاه شروع به قرائت اشعاری کرد که ترجمه آن چنین است:
«خبردهندهای مـرا از شـهـادت آقـایم آگاه کرد و از این خبر (غمانگیز) مرا متألم کرد و مریض نمود. پس ای چشمان من! در ریختن اشک، سخی باشید و پیاپی ببارید. به تعداد قـطـراتـی کـه از اشـک در اختیاردارید. برای آنکسی که (شهادتش) عرش خدا را به لرزه درآورد (و بهواسطه شهادت او اعضا) دیانت و مجد بریده شد. (اشک بریزید) بر پسر پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله و پسر وصی پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله که از شهر و دیار دور شده است.»[۳]
این شیر زن شاعره مسلمان، بعد از قرائت اشعار خویش، خطاب به بشیر بن جذلم گفت: ای آنـکـه این خبر بسیار غمانگیز را برای ما آوردی! و اندوه ما را زیاد کردی! و جراحات دلمان را که هنوز بهبود نیافته بود، بار دیگر مجروح نمودی، تو کیستی؟
وَعَلی اُولاد الـحسین وعَلی اَصحاب الحُسین الذين بذلو مهجهم دون الحسين عليه السلام
فضای مدینه قبل و بعد از ورود اسرا
ادامه موضوع از شب گذشته
گروهی گـرد بشیر را گرفته از او میپرسیدند پس هماکنون خاندان عصمت و طهارت کجا هستند و چگونه بسر میبرند؟ عباس چه شد؟ اکبر چه شد؟ قاسم چگونه است؟ عون و... چه شدند؟
بـشـیـر گـفت: عباس، اکبر، قاسم، عون، محمد، مسلم و ... همه شهید شدند؛ و اکنون که من نـزد شـمـا هـسـتـم، کـاروان بـازمـانـدگـان آل عـصـمـت در بـیـرون شـهـر مـدیـنـه است. ای اهـل مدینه! اینک علی بن حسین علیه السلام با عمهها و خواهرانش نزدیک شما و در بیرون شـهـر مـدیـنـه چـادر زده اسـت و مـرا نزد شما فرستاده تا شمارا از جریاناتی که اتفاق افـتـاده آگـاه کـنـم. بـیـایید تا جای آنان را به شما نشان دهم. مردم در حالی که فریاد گـریـه و نـاله و زاریشان بلند بود، از جریانات کربلا و حوادث بعد از آن پرسش میکردنـد؛ و بـشـیر در حالی که خود اشک میریخت، به آنان پاسخ میداد و مردم از فرط ناراحتی، مانند دیوانگان، حرکاتشان غیرعادی شده بود.
زنان مدینه چنان به سروصورت خود میزدند که گویی فرزندان خود را از دست دادهاند و این حالت را افرادی نظیر «سید بن طاووس و محدث قمی» نیز تأیید کردهاند.
مردم فریاد میزدند: واویلاه! واثبوراه!... [۲]
صـدای نـاله و گریه و شیون مردم، گوش فلک را کر میکرد. زنان به سروصورت خـود میزدنـد و میگفتند: یا امالمصائب! یا زینب! ای دختر علی! ای دختر فاطمه! ای بـانـوی اسـلام! جـگـرهـا برایت کباب شد. ای کوه صبر و استقامت! ای زینب کبری! چقدر مصائب تو بزرگ و سنگین است؟! یا زینب! یا زینب! ناگهان زنی با صدای بلند و با سوزی جانکاه شروع به قرائت اشعاری کرد که ترجمه آن چنین است:
«خبردهندهای مـرا از شـهـادت آقـایم آگاه کرد و از این خبر (غمانگیز) مرا متألم کرد و مریض نمود. پس ای چشمان من! در ریختن اشک، سخی باشید و پیاپی ببارید. به تعداد قـطـراتـی کـه از اشـک در اختیاردارید. برای آنکسی که (شهادتش) عرش خدا را به لرزه درآورد (و بهواسطه شهادت او اعضا) دیانت و مجد بریده شد. (اشک بریزید) بر پسر پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله و پسر وصی پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله که از شهر و دیار دور شده است.»[۳]
این شیر زن شاعره مسلمان، بعد از قرائت اشعار خویش، خطاب به بشیر بن جذلم گفت: ای آنـکـه این خبر بسیار غمانگیز را برای ما آوردی! و اندوه ما را زیاد کردی! و جراحات دلمان را که هنوز بهبود نیافته بود، بار دیگر مجروح نمودی، تو کیستی؟
۵.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.