عصر ، کودکی که در میان باد سرد گنجشکی را به دست گرفته نوا
عصر ، کودکی که در میان باد سرد گنجشکی را به دست گرفته نوازش می کرد
شب که شد ناگهان مرد .
صبح روز بعد شبنم ها فرو چکیدند.
برادر بزرگ آن کودک برای تلگراف زدن رفت .
باز هم که شب شد مادر گریست .
پدر در سفر دورودراز دریا بود .
هیچ کس نمی داند گنجشک چه شد .
باد سرد شمالی خیابان را سفید پوش کرد.
زمانی که گاه گاه صدای دلو ها بلند می شد
جواب تلگراف از سوی پدر آمد .
هر روز ، هرروز شبنم ها فرو چکیدند
پدر از سفر دورو دراز دریاها هنوز برنگشته است .
بعد از آن مادر چه می کند ؟
و برادر بزرگ تر که تلگراف زد امروز در مدرسه سرزنش شد .
شب که شد ناگهان مرد .
صبح روز بعد شبنم ها فرو چکیدند.
برادر بزرگ آن کودک برای تلگراف زدن رفت .
باز هم که شب شد مادر گریست .
پدر در سفر دورودراز دریا بود .
هیچ کس نمی داند گنجشک چه شد .
باد سرد شمالی خیابان را سفید پوش کرد.
زمانی که گاه گاه صدای دلو ها بلند می شد
جواب تلگراف از سوی پدر آمد .
هر روز ، هرروز شبنم ها فرو چکیدند
پدر از سفر دورو دراز دریاها هنوز برنگشته است .
بعد از آن مادر چه می کند ؟
و برادر بزرگ تر که تلگراف زد امروز در مدرسه سرزنش شد .
۲.۰k
۰۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.