بانوی واژهها
*بانوی واژهها*
امروز سر کلاس ادبیات، خانم خسروی شعر «سفر پنجم» را خواند. همان شعری که همیشه در کتاب بود، ولی هیچوقت دربارهاش حرفی نمیزدیم.
اسم شاعر را از حفظ بودم: طاهره صفارزاده.
اما راستش را بخواهی تا امروز نمیدانستم او که بوده.
خانم گفت: «میدونید این زن کیه؟
زنی که قرآن را به دو زبان ترجمه کرد،
زنی که دانشگاه الازهر مصر او را یکی از زنان دانشمند جهان اسلام شناخت.»
کلاس ساکت شد. همه فقط نگاهش میکردیم.
در ذهنم چرخید:
پس او فقط شاعر نبوده...
او مفسر قرآن بود، مترجم آیهها،
زنی که شعر را با وضو مینوشت.
معلم ادامه داد:
«او در دوران شاه از دانشگاه اخراج شد،
چون شعرهاش بوی ایمان میداد.
اما بعدها خودش دانشگاهِ ایمان شد.»
کسی در کلاس نفس نمیکشید.
من یاد شعرهایش افتادم، همان کلمههایی که بیصدا از صفحهی کتاب رد میشدند، و حالا انگار هر واژهشان تیغی از نور بود.
*از دیدارش با امام خمینی گفت که آرزویش را داشته.
میگفت حالاتی به وی دست میداده که دوست داشته درباره آن با یک مرجع تقلید دینی صحبت کند.
باورم نمیشد که به دیدار امام هم رفته باشد.
گفت وقتی خبر دیدار را شنید، از خوشحالی گریسته و پرسیده:«من که چادر ندارم، بیچادر برم؟»*
و بعد با همان چادر نمازی که کنار سجادهاش بود، رفت تا به زیارت روشنترین نگاه برود.
میگویند وقتی امام به او گفت:
«شعر تو سلاح توست»،
لبخند زد و از آن روز، قلمش دیگر فقط نمینوشت، میجنگید.
به دفترم نگاه میکنم،
چقدر واژه نوشتم بیدلیل، بیوضو.
احساس کردم تا امروز ادبیات را فقط خواندهام، اما او زندگی کرده.بود.
از آن روز، اسمش کنار گوشم مانده: *طاهره صفارزاده*
زنی که هیچکدام از ما نمیشناختیم،
در حالی که شعرش در کتابهایمان بود.
و حالا فکر میکنم،
شاید ما دخترهای این سرزمین،
باید هرکدام یک طاهره صفارزاده درون خودمان پیدا کنیم؛ زنی که میان ایمان و اندیشه پلی میزند،
و حتی اگر اخراجش کنند،
جهان را از نو ترجمه میکند.
پ.ن: یکی از شعرهای معروف مرحوم صفارزاده:
«راه شما و ما خلق فلسطین
راه تمام خلقهای تحت ستم
از معبر شکنجه سلطه
به هم پیوسته است
ما راه را دنبال میکنیم
دنبال این همه تابوت سرخ
بر شانههای روشن حق
ما راه را دنبال میکنیم
و فتح با ما خواهد بود»
✍#عارفه_قائمی
🏷[منبع](https://eitaa.com/joinchat/259522755C387280b901)
امروز سر کلاس ادبیات، خانم خسروی شعر «سفر پنجم» را خواند. همان شعری که همیشه در کتاب بود، ولی هیچوقت دربارهاش حرفی نمیزدیم.
اسم شاعر را از حفظ بودم: طاهره صفارزاده.
اما راستش را بخواهی تا امروز نمیدانستم او که بوده.
خانم گفت: «میدونید این زن کیه؟
زنی که قرآن را به دو زبان ترجمه کرد،
زنی که دانشگاه الازهر مصر او را یکی از زنان دانشمند جهان اسلام شناخت.»
کلاس ساکت شد. همه فقط نگاهش میکردیم.
در ذهنم چرخید:
پس او فقط شاعر نبوده...
او مفسر قرآن بود، مترجم آیهها،
زنی که شعر را با وضو مینوشت.
معلم ادامه داد:
«او در دوران شاه از دانشگاه اخراج شد،
چون شعرهاش بوی ایمان میداد.
اما بعدها خودش دانشگاهِ ایمان شد.»
کسی در کلاس نفس نمیکشید.
من یاد شعرهایش افتادم، همان کلمههایی که بیصدا از صفحهی کتاب رد میشدند، و حالا انگار هر واژهشان تیغی از نور بود.
*از دیدارش با امام خمینی گفت که آرزویش را داشته.
میگفت حالاتی به وی دست میداده که دوست داشته درباره آن با یک مرجع تقلید دینی صحبت کند.
باورم نمیشد که به دیدار امام هم رفته باشد.
گفت وقتی خبر دیدار را شنید، از خوشحالی گریسته و پرسیده:«من که چادر ندارم، بیچادر برم؟»*
و بعد با همان چادر نمازی که کنار سجادهاش بود، رفت تا به زیارت روشنترین نگاه برود.
میگویند وقتی امام به او گفت:
«شعر تو سلاح توست»،
لبخند زد و از آن روز، قلمش دیگر فقط نمینوشت، میجنگید.
به دفترم نگاه میکنم،
چقدر واژه نوشتم بیدلیل، بیوضو.
احساس کردم تا امروز ادبیات را فقط خواندهام، اما او زندگی کرده.بود.
از آن روز، اسمش کنار گوشم مانده: *طاهره صفارزاده*
زنی که هیچکدام از ما نمیشناختیم،
در حالی که شعرش در کتابهایمان بود.
و حالا فکر میکنم،
شاید ما دخترهای این سرزمین،
باید هرکدام یک طاهره صفارزاده درون خودمان پیدا کنیم؛ زنی که میان ایمان و اندیشه پلی میزند،
و حتی اگر اخراجش کنند،
جهان را از نو ترجمه میکند.
پ.ن: یکی از شعرهای معروف مرحوم صفارزاده:
«راه شما و ما خلق فلسطین
راه تمام خلقهای تحت ستم
از معبر شکنجه سلطه
به هم پیوسته است
ما راه را دنبال میکنیم
دنبال این همه تابوت سرخ
بر شانههای روشن حق
ما راه را دنبال میکنیم
و فتح با ما خواهد بود»
✍#عارفه_قائمی
🏷[منبع](https://eitaa.com/joinchat/259522755C387280b901)
- ۳.۱k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط