~`-ملکه_ی بونتن-`~
#⁴ از زبان نویسنده*
می دره ماشین را باز کرد و از ماشین پیاده شد به عمارت روبه رویش خیره شده بود این ۲۸ تومین و سخت ترین معموریتی بود که مایکی به اون داده بود ، ابه دهانش را قورت داد کیفه وسایل و لباسش را برداشت و به موچی داد موچی از دره پشتی عمارت وارد شد می ، کوکو ، ران ، رین ، سانزو ، موچی از طریق بیسیم باهم ارتباط دارن می با ظاهره مبدل وارده عمارت شد و با دیدن افراده ظالم و نژاد پرست اخم هایش توهم رفت دستانش را مشت کرد و به مرکز سالن رفت به سمت یک میز رفت و منتظره خبره موچی شد تا برای معموریت اماده بشه یک مردی از افراد مافیای مقابل کنارش نشست
اون مرتیکه خر: سلام بانو هستین مایل به همسری ایا ؟ 😔😐
می با قیافه ی برو درتو بزار ته نگیری کله کی... : نه
و به یک طرفه دیگه رفت : بابا موچی بدو دیگه مگه رفتی خونه بسازی 😐
و بعد صدای خش خش از طرف بیسیم به گوش می رسید : تمام شد بیا
می باشه ای ارام گفت و خیلی سوسکی به سمت در رفت و وارده انباره شد موچی رفته بود به دنباله اسناد و تو اتاقارو میگشت می لباسش رو عوض کرد یک لباس سیاه سرهمی با ماسک و کلاه پوشید تا چهرش قابله دیدن نباشه و تفنگ و وسایله مورده نیازش رو برداشت و رفت تو اتاق موچی و شروع به گشتنه اسناد کرد موچی : ببینم اون سه تا خل کارشون تموم نشد می : فکر نکنم
موچی : هعی خدا یهو به طور ناگهانی برق قطع شد و همون لحضه کوکو وارده اتاق شد با نفس نفس گفت : اون سه تا ریدن بدویید بمب تا یک ربع دیگه میترکه
می : واتتت موچی : ای خاره شونو .....
می : چرا دقیقا چی شده بود
~~~~~ فلش بک ~~~~~
ران : هوی پلنگ صورتی تو سیمو ببر
سانزو : دستور نده به من مرتیکه خر
رین : خفه شید دیگه کصخلا اه
و این دعوای سه نفره باعث بگایی چندین مافیا خواهد شد ( احتمالا )
از اون طرف ماریا : درحال گشتن و لوس کردن خود برای مایکی
حالا موده مایکی : نخوندم ،🗿 نشنیدم 🗿
می : باشه مهم نیست بیا فقط اسناد رو پیدا کنیم فقط تا بگاری نرفتیم
کوکو : باشه می با کوکو به طرفه اتاقای اخره راهرو رفتن و درو باز کردن و دیدن که ......
خببب بعد هزاران سال پارت دادمم 🎀🍋 حمایت یادتون نره 🍓🪼
می دره ماشین را باز کرد و از ماشین پیاده شد به عمارت روبه رویش خیره شده بود این ۲۸ تومین و سخت ترین معموریتی بود که مایکی به اون داده بود ، ابه دهانش را قورت داد کیفه وسایل و لباسش را برداشت و به موچی داد موچی از دره پشتی عمارت وارد شد می ، کوکو ، ران ، رین ، سانزو ، موچی از طریق بیسیم باهم ارتباط دارن می با ظاهره مبدل وارده عمارت شد و با دیدن افراده ظالم و نژاد پرست اخم هایش توهم رفت دستانش را مشت کرد و به مرکز سالن رفت به سمت یک میز رفت و منتظره خبره موچی شد تا برای معموریت اماده بشه یک مردی از افراد مافیای مقابل کنارش نشست
اون مرتیکه خر: سلام بانو هستین مایل به همسری ایا ؟ 😔😐
می با قیافه ی برو درتو بزار ته نگیری کله کی... : نه
و به یک طرفه دیگه رفت : بابا موچی بدو دیگه مگه رفتی خونه بسازی 😐
و بعد صدای خش خش از طرف بیسیم به گوش می رسید : تمام شد بیا
می باشه ای ارام گفت و خیلی سوسکی به سمت در رفت و وارده انباره شد موچی رفته بود به دنباله اسناد و تو اتاقارو میگشت می لباسش رو عوض کرد یک لباس سیاه سرهمی با ماسک و کلاه پوشید تا چهرش قابله دیدن نباشه و تفنگ و وسایله مورده نیازش رو برداشت و رفت تو اتاق موچی و شروع به گشتنه اسناد کرد موچی : ببینم اون سه تا خل کارشون تموم نشد می : فکر نکنم
موچی : هعی خدا یهو به طور ناگهانی برق قطع شد و همون لحضه کوکو وارده اتاق شد با نفس نفس گفت : اون سه تا ریدن بدویید بمب تا یک ربع دیگه میترکه
می : واتتت موچی : ای خاره شونو .....
می : چرا دقیقا چی شده بود
~~~~~ فلش بک ~~~~~
ران : هوی پلنگ صورتی تو سیمو ببر
سانزو : دستور نده به من مرتیکه خر
رین : خفه شید دیگه کصخلا اه
و این دعوای سه نفره باعث بگایی چندین مافیا خواهد شد ( احتمالا )
از اون طرف ماریا : درحال گشتن و لوس کردن خود برای مایکی
حالا موده مایکی : نخوندم ،🗿 نشنیدم 🗿
می : باشه مهم نیست بیا فقط اسناد رو پیدا کنیم فقط تا بگاری نرفتیم
کوکو : باشه می با کوکو به طرفه اتاقای اخره راهرو رفتن و درو باز کردن و دیدن که ......
خببب بعد هزاران سال پارت دادمم 🎀🍋 حمایت یادتون نره 🍓🪼
- ۵.۴k
- ۰۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط