عشق دوطرفه
#عشق دوطرفه
پارت یازدهم....
هیونجین کلی فکر کرد و بعدش تصمیم گرفت پس فرداش اعتراف کنه فرداهم با ا/ت خوشبگذرونه، همین که تو فکر بود سوجون زنگ زد
هیونجین: الو
سوجون: الو سلام برنامه اعترافت چیه
هیونجین: میخوای چیکار
سوجون: میپرسم شاید بتونم کمکت کنم
هیونجین: واقعا ممنون بزا بگم
سوجون تو دلش: این از کی تاحالا احمق شد کصخل فک میکنی ا/تو بهت میدم
هیونجین: خب ببین فردا میخوام تو مدرسه باهاش خوشبگذرونم یکم باهاش صمیمی شم بعدا پس فردا اعتراف کنم که راحت قبول کنه یهویی نباشه
سوجون: اومم باش موفق باشی خداحافظ
هیونجین: بای
سوجون: خوبه فردا میبینیم کی با ا/ت خوش میگذرونه هاهاها خب بزا به ا/ت بگم
سوجون: الو ا/ت خوبی چطوری؟
ا/ت: الو سلام مرسی تو چطوری چیزی شده؟
سوجون: منم خوبم نه همینطوری زنگ زدم برا احوالپرسی
ا/ت: اها
سوجون: عاممم راستش میخواستم یه جیزی بگم
ا/ت: خب بگو
سوجون: میشه فردا باهم باشیم
ا/ت: منظورت چیه
سوجون: بیا فردا قرار بزاریم مثل کاپلی ها بشیم
ا/ت: اما ماکه
سوجون: میدونم اما یروزو ازم محروم نکن لطفا
ا/ت: باشه
سوجون: مرسی
سوجون: حله، فردا چه حالی کنیما، خب دیگ بخوابیم
((فردا صبح جلو هیونجین))
سوجون: سلام ا/ت چطوری؟
ا/ت: سلام
سوجون دید هیونجین نگاه میکنه گرفت لباشو بوسید
هیونجین زیر لب: چه غلطا بهت میگم سوجون
((یکم گذشت همش سوجون تو کلاس لاس های عاشقانه میزد و هیونجین بدجور عصبانی بود))
هیونجین و سوجون اومدن اینور
هیونجین: هعی سوجون داشتی چه غلطی میکردی
سوجون: هیچی دوستم خواست امروزو باهاش باشم
هیونجین: دوستت از کی تاحالا مثل کاپلی ها شدید
سوجون: از الان به بعد
هیونجین عیش
سوجون که تو دلش داشت جشن میگرفت اونروز خشگذروند
سوجون خونه: اوفف امروز چه خوشگذشت ای کاش همیشه اینطور بود
یکم گذشت که هیونجین تصمیم گرفت بره با ا/ت حرف بزنه....
پارت یازدهم....
هیونجین کلی فکر کرد و بعدش تصمیم گرفت پس فرداش اعتراف کنه فرداهم با ا/ت خوشبگذرونه، همین که تو فکر بود سوجون زنگ زد
هیونجین: الو
سوجون: الو سلام برنامه اعترافت چیه
هیونجین: میخوای چیکار
سوجون: میپرسم شاید بتونم کمکت کنم
هیونجین: واقعا ممنون بزا بگم
سوجون تو دلش: این از کی تاحالا احمق شد کصخل فک میکنی ا/تو بهت میدم
هیونجین: خب ببین فردا میخوام تو مدرسه باهاش خوشبگذرونم یکم باهاش صمیمی شم بعدا پس فردا اعتراف کنم که راحت قبول کنه یهویی نباشه
سوجون: اومم باش موفق باشی خداحافظ
هیونجین: بای
سوجون: خوبه فردا میبینیم کی با ا/ت خوش میگذرونه هاهاها خب بزا به ا/ت بگم
سوجون: الو ا/ت خوبی چطوری؟
ا/ت: الو سلام مرسی تو چطوری چیزی شده؟
سوجون: منم خوبم نه همینطوری زنگ زدم برا احوالپرسی
ا/ت: اها
سوجون: عاممم راستش میخواستم یه جیزی بگم
ا/ت: خب بگو
سوجون: میشه فردا باهم باشیم
ا/ت: منظورت چیه
سوجون: بیا فردا قرار بزاریم مثل کاپلی ها بشیم
ا/ت: اما ماکه
سوجون: میدونم اما یروزو ازم محروم نکن لطفا
ا/ت: باشه
سوجون: مرسی
سوجون: حله، فردا چه حالی کنیما، خب دیگ بخوابیم
((فردا صبح جلو هیونجین))
سوجون: سلام ا/ت چطوری؟
ا/ت: سلام
سوجون دید هیونجین نگاه میکنه گرفت لباشو بوسید
هیونجین زیر لب: چه غلطا بهت میگم سوجون
((یکم گذشت همش سوجون تو کلاس لاس های عاشقانه میزد و هیونجین بدجور عصبانی بود))
هیونجین و سوجون اومدن اینور
هیونجین: هعی سوجون داشتی چه غلطی میکردی
سوجون: هیچی دوستم خواست امروزو باهاش باشم
هیونجین: دوستت از کی تاحالا مثل کاپلی ها شدید
سوجون: از الان به بعد
هیونجین عیش
سوجون که تو دلش داشت جشن میگرفت اونروز خشگذروند
سوجون خونه: اوفف امروز چه خوشگذشت ای کاش همیشه اینطور بود
یکم گذشت که هیونجین تصمیم گرفت بره با ا/ت حرف بزنه....
۲.۱k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.