عشق دو طرفه
عشق دو طرفه
پارت دهم....
ا/ت: هعی تو کی هستی
ا/ت رفت جلوتر و کوچرو دید دید کسی نیس خیالش راحت شد برگشت خوابگاه یکم گذشت که ا/ت میخواست بره بیرون که یهو با پارچه سفید رنگی که دور دهانش گرفته بودن بیهوش شد شین رفت جلوتر دید ا/ته سریع به هیونجین زنگ زد
(مکالمه شین و هیونجین)
هیونجین: سلام شین چیزی شده؟
شین: اره شیون و زیردستاش ا/تو دزدیدند
هیونجین: چی میگین مگه به شمای مغزفندقی نگفتم مواظبش باشین سریع برسن دنبالش ب منم لوکیشن بفرستین بیام
شین: دنبالشیم باشه
(شین به هیونجین لوکیشن فرستاد هیونجین رفت پیش شین)
هیونجین: عوضی چص مغزو پیدا کنم میفهمونم نباید به زن من دست بزنه
شین: چی میگی تو
هیونجین: هیچی ولش کن اینجاست
شین: اوهوم بردن اون تو
(ا/ت به هوش اومد)
شیون: به گل دختر
ا/ت: من اینجا چیکار میکنم
شیون: اومدی خونه ای که هرشب زیرم ناله میکنی
ا/ت: منظورت چیه عوضی منحرف
شیون: نچ نچ سعی کن با ددیت مهربون باش تا زیاد اذیت نشی باشه کوشولوم
ا/ت: ببند دهن کثیفتو
شیون: خودت خواستی (رو به برده هاش) گمشین بیرون
ا/ت: میخوای چیکار کنی
شیون: هیچی فقط باهم حرف میزنیم
ا/ت: خب بنال
شیون: هعی(شیون دهن و دست و پای ا/ت رو بست و رفت کیس مارکای دردناکی رو گردن ا/ت کاشت یکم رفت پایین تر و لباسشو کلا دراورد فقط با سوتین و شورت بود که شیون قفل سوتینشو باز کرد و سینه هاشو کرد دهنش یکم گذشت داشت با بند شورت ا/ت بازی میکرد همین که میخواست بکشه پایین در با شتاپ باز شد هیونجین اومده بود)
هیونجین اومد چنتا مشت به پسره زد
هیونجین: عوضی کثافت چطور جرات کردی
هیونجین همینطور که میزد چشمش به ا/ت خورد سریع روشو برگردونند به هسو خواهرش که عضو اکیپ بود گفت به ا/ت کمک کنه لباساشو بپوشه
ا/ت: مرسی ولی تو اینجارو از کجا پیدا کردی
هیونجین: هیچی داشتم رد میشدم تورو دیدم اومدم نجات
ا/ت: مگه تو نبودی تا دیروز رومن قلدری میکردی الان چیشد نجات دادی
هیونجین: اول اینکه اون دیروز بود امروز امروزه دوم اینکه فقط من اجازه دارم بهت دست بزنم فهمیدی
سوجون: هعی هیونجین بیا بریم
هیونجین: باش برین
سوجون: هیونجین واقعا عاشقشی؟
هیونجین: معلومه که عاشقشم قلبم داره تند تند میزنه اونو میبینم
سوجون: فک کنم عشقت یه طرفست
هیونجین: فک نکنم اما باز اعتراف میکنم
سوجون: کی میخوای بکنی
هیونجین: نمیدونم پس فردا یا فردا
سوجون: باش
(سوجون میخواست هیونجینو از عشقش ب ا/ت محروم کنه چون میدونست ا/ت هم عاشق هیونجینه و نقشه هاش شیطانی برای جدا کردن اون دوتا کشید)
پارت یازده برافردا گوگولیام😍❤😉
پارت دهم....
ا/ت: هعی تو کی هستی
ا/ت رفت جلوتر و کوچرو دید دید کسی نیس خیالش راحت شد برگشت خوابگاه یکم گذشت که ا/ت میخواست بره بیرون که یهو با پارچه سفید رنگی که دور دهانش گرفته بودن بیهوش شد شین رفت جلوتر دید ا/ته سریع به هیونجین زنگ زد
(مکالمه شین و هیونجین)
هیونجین: سلام شین چیزی شده؟
شین: اره شیون و زیردستاش ا/تو دزدیدند
هیونجین: چی میگین مگه به شمای مغزفندقی نگفتم مواظبش باشین سریع برسن دنبالش ب منم لوکیشن بفرستین بیام
شین: دنبالشیم باشه
(شین به هیونجین لوکیشن فرستاد هیونجین رفت پیش شین)
هیونجین: عوضی چص مغزو پیدا کنم میفهمونم نباید به زن من دست بزنه
شین: چی میگی تو
هیونجین: هیچی ولش کن اینجاست
شین: اوهوم بردن اون تو
(ا/ت به هوش اومد)
شیون: به گل دختر
ا/ت: من اینجا چیکار میکنم
شیون: اومدی خونه ای که هرشب زیرم ناله میکنی
ا/ت: منظورت چیه عوضی منحرف
شیون: نچ نچ سعی کن با ددیت مهربون باش تا زیاد اذیت نشی باشه کوشولوم
ا/ت: ببند دهن کثیفتو
شیون: خودت خواستی (رو به برده هاش) گمشین بیرون
ا/ت: میخوای چیکار کنی
شیون: هیچی فقط باهم حرف میزنیم
ا/ت: خب بنال
شیون: هعی(شیون دهن و دست و پای ا/ت رو بست و رفت کیس مارکای دردناکی رو گردن ا/ت کاشت یکم رفت پایین تر و لباسشو کلا دراورد فقط با سوتین و شورت بود که شیون قفل سوتینشو باز کرد و سینه هاشو کرد دهنش یکم گذشت داشت با بند شورت ا/ت بازی میکرد همین که میخواست بکشه پایین در با شتاپ باز شد هیونجین اومده بود)
هیونجین اومد چنتا مشت به پسره زد
هیونجین: عوضی کثافت چطور جرات کردی
هیونجین همینطور که میزد چشمش به ا/ت خورد سریع روشو برگردونند به هسو خواهرش که عضو اکیپ بود گفت به ا/ت کمک کنه لباساشو بپوشه
ا/ت: مرسی ولی تو اینجارو از کجا پیدا کردی
هیونجین: هیچی داشتم رد میشدم تورو دیدم اومدم نجات
ا/ت: مگه تو نبودی تا دیروز رومن قلدری میکردی الان چیشد نجات دادی
هیونجین: اول اینکه اون دیروز بود امروز امروزه دوم اینکه فقط من اجازه دارم بهت دست بزنم فهمیدی
سوجون: هعی هیونجین بیا بریم
هیونجین: باش برین
سوجون: هیونجین واقعا عاشقشی؟
هیونجین: معلومه که عاشقشم قلبم داره تند تند میزنه اونو میبینم
سوجون: فک کنم عشقت یه طرفست
هیونجین: فک نکنم اما باز اعتراف میکنم
سوجون: کی میخوای بکنی
هیونجین: نمیدونم پس فردا یا فردا
سوجون: باش
(سوجون میخواست هیونجینو از عشقش ب ا/ت محروم کنه چون میدونست ا/ت هم عاشق هیونجینه و نقشه هاش شیطانی برای جدا کردن اون دوتا کشید)
پارت یازده برافردا گوگولیام😍❤😉
۷.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.