پارت 15 فصل 2 منه گناهکار
پارت 15 فصل 2 منه گناهکار
شوگا: میگی یا نه
دختره : بخ.. دا با.. ور کن.. به هیچکس... اسمش.. و نمیگه
شوگا : آدرسشو داری؟
دختره : نه من.. من تاحالا.. ندیدم... ش
شوگا : تا حالا ندیدیش ولی براش کار میکنی ؟
دختره : باو.. ر کن
ولش کردم و پاشدم روبه نگهبانا گفتم :
شوگا : ببرینش
وقتی بردنش خیالم راحت شد که رفته یهو یادم افتاد امشب باید میرفتم کنار کشتی ها ولی الان خیلی دیر شده موبایلمو از تو جیبم دراوردم و زنگ زدم به طرفی که قرار بود قاچاق کنه زود برداشت
مرده : معلوم هست کجایی منو اینکا کاشتی خودت رفتی پی خوش گذرونی؟
شوگا : نتونستم بیام اتفاقی افتاد میتونیم برای فردا بندازیم
مرده : فردا هم نمیای
شوگا : میخوای یا نمیخوای
مرده : باشه پس فردا همون ساعتی که امشب قرار داشتیم منتظرم
شوگا : باشه
قط کردم خیلی خسته بودم رفتم سمت اتاق ا/ت درو باز کردم خواب بود دوباره درو بستم و از پله ها رفتم بالا به سمت اتاقم حرکت کردم وقتی درو باز کردم رفتم داخل بعد از گرفتن یه دوش و عوض کردن لباسام خودمو رو تخت پرت کردم و خوابیدم
..........
صبح با صدای پرنده ها بیدار شدم پاشدم و دست و صورتم و شستم و لباسامو عوض کردم و رفتم پایین ساعت 8 بود رفتم سمت آشپزخونه آجوما داشت صبحونه رو آماده میکرد ا/تم داشت کمک میکرد از کی تا حالا این انقدر کاری شده
شوگا : سلام
آجوما : سلام پسرم
ا/ت : سلام آقای خوش خواب
شوگا : تو باز شروع کردی
ا/ت : نه من فقط واقعیت رو گفتم
شوگا : اوففف کی میخوای تمومش کنی
ا/ت : نمیدونم
بهش خندیدم
شوگا : راستی تو بهتری؟
با بهت نگام میکرد
شوگا : چیه چرا اینطوری نگام میکنی
ا/ت : تو الان حال منو پرسیدی؟
شوگا : آره
ا/ت : چرا؟
شوگا : چون پرسیدم که چی تا حالا نشنیدی کسی حالتو بپرسه؟
ا/ت : شنیدم ولی از تو نه
شوگا : چرا همه همینو میگن ای بابا همه با من لج کردن اوف آجوما کی صبحونه آماده میشه؟
آجوما : یه 5 دقیقه دیگه آمادس پسرم
شوگا : ممنونم
رفتم سمت میز و نشستم آجوما میزو چید پس این دختره کجاس ولش کن
داشتم صبحونه میخوردم که یهو سر و کلش پیدا شد بهش نگاه کردم همینطوری بهم زل زده بود
شوگا : چیه چرا اینجوری زل زدی به من
ا/ت : ......
همینطوری زل زده بود به من
شوگا : تا حالا آدم ندیدی ؟
ا/ت : دیدم ولی نه مثل تو
شوگا : بسه تروخدا ، بیا بشین صبحونتو بخور
اومد نشست چه عجب به حرف گوش داد داشت صبحونه میخورد
شوگا : امشب یه کاری هست که باید انجام بدم تو هم باید بیای
بهم نگاه کرد
ا/ت : چه کاری؟
شوگا : خودت میفهمی
ا/ت : ساعت چند؟
شوگا : راس ساعت 12
ا/ت : باشه
یهو پاشد اصلا معلوم نیست چشه با بهت بهش نگاه کردم
ا/ت : خیلی ممنون
رفت سمت در خروجی
شوگا : هوی کجا؟
برگشت طرف من
ا/ت : میرم بیرون
شوگا : کجا؟
ا/ت : بیرون
شوگا : نمیشه
ا/ت : چرا اونوقت؟
پاشدم رفت جلوش وایسادم
شوگا : چون فرار میکنی
ا/ت : اگه میخواستم فرار کنم خیلی فرصت ها داشتم
شوگا : بازم نمیشه ریسک کرد
ا/ت : فرار نمیکنم
شوگا : نمیشه
ا/ت : من میرم
شوگا : گفتم نمیشه
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس شوگا موقع صبحانه ☔
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع صبحانه ☔
شوگا: میگی یا نه
دختره : بخ.. دا با.. ور کن.. به هیچکس... اسمش.. و نمیگه
شوگا : آدرسشو داری؟
دختره : نه من.. من تاحالا.. ندیدم... ش
شوگا : تا حالا ندیدیش ولی براش کار میکنی ؟
دختره : باو.. ر کن
ولش کردم و پاشدم روبه نگهبانا گفتم :
شوگا : ببرینش
وقتی بردنش خیالم راحت شد که رفته یهو یادم افتاد امشب باید میرفتم کنار کشتی ها ولی الان خیلی دیر شده موبایلمو از تو جیبم دراوردم و زنگ زدم به طرفی که قرار بود قاچاق کنه زود برداشت
مرده : معلوم هست کجایی منو اینکا کاشتی خودت رفتی پی خوش گذرونی؟
شوگا : نتونستم بیام اتفاقی افتاد میتونیم برای فردا بندازیم
مرده : فردا هم نمیای
شوگا : میخوای یا نمیخوای
مرده : باشه پس فردا همون ساعتی که امشب قرار داشتیم منتظرم
شوگا : باشه
قط کردم خیلی خسته بودم رفتم سمت اتاق ا/ت درو باز کردم خواب بود دوباره درو بستم و از پله ها رفتم بالا به سمت اتاقم حرکت کردم وقتی درو باز کردم رفتم داخل بعد از گرفتن یه دوش و عوض کردن لباسام خودمو رو تخت پرت کردم و خوابیدم
..........
صبح با صدای پرنده ها بیدار شدم پاشدم و دست و صورتم و شستم و لباسامو عوض کردم و رفتم پایین ساعت 8 بود رفتم سمت آشپزخونه آجوما داشت صبحونه رو آماده میکرد ا/تم داشت کمک میکرد از کی تا حالا این انقدر کاری شده
شوگا : سلام
آجوما : سلام پسرم
ا/ت : سلام آقای خوش خواب
شوگا : تو باز شروع کردی
ا/ت : نه من فقط واقعیت رو گفتم
شوگا : اوففف کی میخوای تمومش کنی
ا/ت : نمیدونم
بهش خندیدم
شوگا : راستی تو بهتری؟
با بهت نگام میکرد
شوگا : چیه چرا اینطوری نگام میکنی
ا/ت : تو الان حال منو پرسیدی؟
شوگا : آره
ا/ت : چرا؟
شوگا : چون پرسیدم که چی تا حالا نشنیدی کسی حالتو بپرسه؟
ا/ت : شنیدم ولی از تو نه
شوگا : چرا همه همینو میگن ای بابا همه با من لج کردن اوف آجوما کی صبحونه آماده میشه؟
آجوما : یه 5 دقیقه دیگه آمادس پسرم
شوگا : ممنونم
رفتم سمت میز و نشستم آجوما میزو چید پس این دختره کجاس ولش کن
داشتم صبحونه میخوردم که یهو سر و کلش پیدا شد بهش نگاه کردم همینطوری بهم زل زده بود
شوگا : چیه چرا اینجوری زل زدی به من
ا/ت : ......
همینطوری زل زده بود به من
شوگا : تا حالا آدم ندیدی ؟
ا/ت : دیدم ولی نه مثل تو
شوگا : بسه تروخدا ، بیا بشین صبحونتو بخور
اومد نشست چه عجب به حرف گوش داد داشت صبحونه میخورد
شوگا : امشب یه کاری هست که باید انجام بدم تو هم باید بیای
بهم نگاه کرد
ا/ت : چه کاری؟
شوگا : خودت میفهمی
ا/ت : ساعت چند؟
شوگا : راس ساعت 12
ا/ت : باشه
یهو پاشد اصلا معلوم نیست چشه با بهت بهش نگاه کردم
ا/ت : خیلی ممنون
رفت سمت در خروجی
شوگا : هوی کجا؟
برگشت طرف من
ا/ت : میرم بیرون
شوگا : کجا؟
ا/ت : بیرون
شوگا : نمیشه
ا/ت : چرا اونوقت؟
پاشدم رفت جلوش وایسادم
شوگا : چون فرار میکنی
ا/ت : اگه میخواستم فرار کنم خیلی فرصت ها داشتم
شوگا : بازم نمیشه ریسک کرد
ا/ت : فرار نمیکنم
شوگا : نمیشه
ا/ت : من میرم
شوگا : گفتم نمیشه
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس شوگا موقع صبحانه ☔
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع صبحانه ☔
۷۱.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.