من در دنیای ممنوع زندگی میکنم

من در دنیای ممنوع زندگی می‌کنم
بوئیدن گونه دلبندم
ممنوع
ناهار با فرزندان سر یک سفره
ممنوع
همکلامی با مادر و برادر
بی‌نگهبان و دیوارهٔ سیمی
ممنوع
بستن نامه‌ای که نوشته‌ای
یا نامهٔ سربسته تحویل گرفتن
ممنوع
خاموش کردن چراغ، آنگاه که پلک‌هایت به هم می‌آیند
ممنوع
بازی تخته نرد
ممنوع
اما چیزهای ممنوعی هم هست
که می‌توانی گوشه قلبت پنهان کنی
عشق، اندیشیدن، دریافتن
دیدگاه ها (۱)

بسیار هستند فاحشه های مغزی که جنسیتشان هم فرقی نمیکندانسانها...

کلمات میتونن آسیب جدیبه روح انسانهابزنند!

ماهیها گریه شان دیده نمیشود.گرگها خوابیدنشانعقابها سقوطشانوا...

گاهی زندگیبیشتر ازتیر زدن به خوددل و جیگر می خواهد.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط