ولی این دو سه روز شبا تا حدود3فقط گریه میکردم بخاطر اتفاقایی که افتاد و ترسم از جدا شدن از بهترین رفیقم و تنها اتفاقی که یکم حالمو خوب کرد از تخم در اومدن یکی از ده تا جوجه هامونه