چشمهایم را میبندم و سعی میکنم آخرین لبخندت را به یاد بیاو

چشمهایم را میبندم و سعی میکنم آخرین لبخندت را به یاد بیاورم...
دارد کم کم محو می‌شود تصویرت...
تو نیستی و نمیدانی چقدر دلچسب است تصور آن چهره مغرور اما لبخند برلب و چفیه بر دوشت...
حتی اخم کردنهایت به وقت نبرد...
سعی میکنم چهره ات را تصور کنم این شبها که هربار به نور پدافند توی آسمان نگاه میکنم تو را به یادم می آورد...
و دلهره ای که تمام وجودم را طی میکند و میرسد به چشمهایم... و خواب را میبرد...
و زیر لب می‌گویم : بلا دور باشد قهرمان من...
محبوب من...
پاسدار حریم عشق...
دلتنگی با طعم گس نگرانی دارد امانم را میبرد...
دارد کم کم محو میشود چهره ات...
دیدگاه ها (۳)

توی این دوسال اسراییل جنایتکار چندین بار بیمارستانها، پناهگا...

ما سرزمین غریبی داریم.اگر آن را بشناسی حتما عاشقش می شوی - چ...

ما هم قسم شدیم که راه شهدامون رو ادامه بدیم اینو یادتون باشه...

قسم به صدای آژیر قسم به خاک ایران اگر امروز گریه می‌کنیم فرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط