سوگاوارا
سوگاوارا
سوگاوارا اکس شما بود وقبلا داخل رابطه بود با شما ولی با هم دیگه کات کردین.
تو به استادیوم ورزشی رفته بودی که ببینی که امروز چه تیمی با چه تیمی بازی میکنه
(عاشق بازی والیبال بودی و از دیدنش لذت میبردی)
نشستی داخل سالون وقتی اسم تیم کاراسونو را گفتن دلت لرزید چون میدونستی که کاراسونو اسم تیمیه که سوگاوارا داخلش بازی میکنه و خیلی دلتنگ سوگاوارا شده بودی تیم کارسونو وارد سالن شدن سوگاوارا جزو ترکیب اصلی تیم بود چون کاگیاما مریض شده بود
از زبان ا/ت
من سوگاوارا را دیدم و از خوشحالی داخل دلم عروسی بود چون هنوز سوگاوارا رو دوست داشتم
بعد بازی از زبان راوی
بازی تمام شد و سوگاوارا و بقیه تیم به صف شدن و از تماشاگران تشکر کردن که سوگاوارا سرش را بالا برد و با دیدن فردی داخل تماشاگران
لبخند دختر کشی زد که تمام دخترهای اونجا غش رفتند و منو سوگاوارا
به هم خیره شده بودینم و نگاهتون به هم دیگه بود تا آخر کار فقط هم دیگه را میدیدین
بعد که تیم کاراسونو تشکر کرد به سمت در راهی شدن و من هم بلند شدم که برم سمت خونه
از ورزشگاه رفتم خونه و به سمت خونه راهی شدم
سوگاوارا هم هنوز دوستم داشت برای همین آمد دنبالم از تیم معذرت خواست و بهشون گفت کاری براش پیش آمده و باید بره
خداحافظی کرد و آمد دنبال من ، من داخل کوچه ی خلوتی بودم و به سمت خونه راهی میشدم که سوگاوارا. را دیدم و تعجب کردم ولی بعد به راهم ادامه دادم سوگاوارا دست تو را گرفت و به سمت دیوار هدایتم کرد
سوگاوارا من را به دیوار قفل کرد و گفت
سوگاوارا:( بالبخند ملیحی) دلتنگت بودم ا/ت
ا/ت: سوگا ولم کن بزار برم
سوگا : هه ولت کنم عمرن بعد کلی مدت جستجو ولت کنم
ا/ت : آره ولم کن برم
سوگا :( باصدایی قرص و محکم و چشمان بسته) ا/ت چان من دوستت دارم میشه برگردی پیشم
ا/ت : بنظرم بهتر باشه که آشتی نکنیم چون من از دست تو هنوزم عصبانی هستم
این را گفتم و رفتم
بعد سوگا دستم را گرفت و من را داخل آغوشش گذاشت و گفت
سوگا : ببخشید،ببخشید، ببخشید(پشت سر هم بخونید ) از قصد نبود لطفاً ببخشم عاشقتم بجز تو کسی را نمیبینم ببخشم (راستینش خودمم نمیدونم سوگا چه غلتی کرده که دختره نمیبخشتش و منتظورش بجز تو کسی را نمیبینم اینه که فقط عاشق تو هم و دختر های دیگه به چشمم نمیان (╥ ╥) (ᗒᗩᗕ)
منم دلم لرزید و بهش گفتم
ا/ت : بخشیدمت ولی .......نخواستم ادامه بدم یه گرمای عجیبی را روی لبام احساس کردم
سوگا بود یه بوسه ی خیلی طولانی روی لبام گذاشت نفسم بند آمد ولی سوگا ول کن نبود (خدا وکیلی خودمم نمیدونستم سوگا چجوری آنقدر هات و ددی شده )
و همینجوری ادامه میداد خودشم نفسش بند آمده بود ولی ول کن نبود
وقتی قشنگ سیر شد گفت
سوگا : دلتنگ مزش شده بودم و خیلی خوشحالم که دوباره مال من شدن
ا/ت: اگه من را بخاطر لبامم میخوای تابرم یه دختر دیگه بیارم تا ببوسیش و از شرت خلاص شم ( قشنگ کرم درون نویسنده نمایانه)
سوگا :( با صورت گربه ای ) غلت کردم ببخشید و خیلی دوستت دارم ا/ت چان من
ا/ت: میدونم
و با هم خندیدیم و برگشتیم خونه
اامید وارم خوشتون آمده باشه
بای ، جانه
سوگاوارا اکس شما بود وقبلا داخل رابطه بود با شما ولی با هم دیگه کات کردین.
تو به استادیوم ورزشی رفته بودی که ببینی که امروز چه تیمی با چه تیمی بازی میکنه
(عاشق بازی والیبال بودی و از دیدنش لذت میبردی)
نشستی داخل سالون وقتی اسم تیم کاراسونو را گفتن دلت لرزید چون میدونستی که کاراسونو اسم تیمیه که سوگاوارا داخلش بازی میکنه و خیلی دلتنگ سوگاوارا شده بودی تیم کارسونو وارد سالن شدن سوگاوارا جزو ترکیب اصلی تیم بود چون کاگیاما مریض شده بود
از زبان ا/ت
من سوگاوارا را دیدم و از خوشحالی داخل دلم عروسی بود چون هنوز سوگاوارا رو دوست داشتم
بعد بازی از زبان راوی
بازی تمام شد و سوگاوارا و بقیه تیم به صف شدن و از تماشاگران تشکر کردن که سوگاوارا سرش را بالا برد و با دیدن فردی داخل تماشاگران
لبخند دختر کشی زد که تمام دخترهای اونجا غش رفتند و منو سوگاوارا
به هم خیره شده بودینم و نگاهتون به هم دیگه بود تا آخر کار فقط هم دیگه را میدیدین
بعد که تیم کاراسونو تشکر کرد به سمت در راهی شدن و من هم بلند شدم که برم سمت خونه
از ورزشگاه رفتم خونه و به سمت خونه راهی شدم
سوگاوارا هم هنوز دوستم داشت برای همین آمد دنبالم از تیم معذرت خواست و بهشون گفت کاری براش پیش آمده و باید بره
خداحافظی کرد و آمد دنبال من ، من داخل کوچه ی خلوتی بودم و به سمت خونه راهی میشدم که سوگاوارا. را دیدم و تعجب کردم ولی بعد به راهم ادامه دادم سوگاوارا دست تو را گرفت و به سمت دیوار هدایتم کرد
سوگاوارا من را به دیوار قفل کرد و گفت
سوگاوارا:( بالبخند ملیحی) دلتنگت بودم ا/ت
ا/ت: سوگا ولم کن بزار برم
سوگا : هه ولت کنم عمرن بعد کلی مدت جستجو ولت کنم
ا/ت : آره ولم کن برم
سوگا :( باصدایی قرص و محکم و چشمان بسته) ا/ت چان من دوستت دارم میشه برگردی پیشم
ا/ت : بنظرم بهتر باشه که آشتی نکنیم چون من از دست تو هنوزم عصبانی هستم
این را گفتم و رفتم
بعد سوگا دستم را گرفت و من را داخل آغوشش گذاشت و گفت
سوگا : ببخشید،ببخشید، ببخشید(پشت سر هم بخونید ) از قصد نبود لطفاً ببخشم عاشقتم بجز تو کسی را نمیبینم ببخشم (راستینش خودمم نمیدونم سوگا چه غلتی کرده که دختره نمیبخشتش و منتظورش بجز تو کسی را نمیبینم اینه که فقط عاشق تو هم و دختر های دیگه به چشمم نمیان (╥ ╥) (ᗒᗩᗕ)
منم دلم لرزید و بهش گفتم
ا/ت : بخشیدمت ولی .......نخواستم ادامه بدم یه گرمای عجیبی را روی لبام احساس کردم
سوگا بود یه بوسه ی خیلی طولانی روی لبام گذاشت نفسم بند آمد ولی سوگا ول کن نبود (خدا وکیلی خودمم نمیدونستم سوگا چجوری آنقدر هات و ددی شده )
و همینجوری ادامه میداد خودشم نفسش بند آمده بود ولی ول کن نبود
وقتی قشنگ سیر شد گفت
سوگا : دلتنگ مزش شده بودم و خیلی خوشحالم که دوباره مال من شدن
ا/ت: اگه من را بخاطر لبامم میخوای تابرم یه دختر دیگه بیارم تا ببوسیش و از شرت خلاص شم ( قشنگ کرم درون نویسنده نمایانه)
سوگا :( با صورت گربه ای ) غلت کردم ببخشید و خیلی دوستت دارم ا/ت چان من
ا/ت: میدونم
و با هم خندیدیم و برگشتیم خونه
اامید وارم خوشتون آمده باشه
بای ، جانه
۸.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.