(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۷۹

(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۷۹


ویو ا/ت : بعد بله گفتن جی وو مامان و بابا به سمتش رفتن
م ا/ت : خوشگلممم ایشالا خوشبخت بشی *و جی وو رو بغل میکنه
پ ا/ت : دخترم امشب خیلی خوشگل شدی و میگه
منو مامان ا/ت جای مامان بابای خودت پشتت هستیم
جی وو بغض کرده بود خاست گریه کنه که بابام بغلش کرد و گفت امشب نه
امشب بهترین شبته پس خرابش نکن....
منو میونگ . جیمین و هوسوکم بهشون تبریک گفتیم
و اون شب با تموم خوشی هاش تموم شد....
.....
.............‌
۷ سال بعد /
ویو ا/ت : امشب جیمین و میونگ با جین و جی وو میان خونمون مهمونی....
ا/ت : هوسوک میشه بری یه کم تنقلات برای شب بگیری
هوسوک : آره عشقم
ا/ت : مرسی
.....
ویو ا/ت : درست ۷ سال پیش منو و میونگ بچه هامونو به دنیا آوردیم
میونگ یه پسر خوشگلللل و کیوت و البته از الان جذابه که
اسمشو گذاشتن یوجین
و من....
منم بچم دختر شد یه دختر خوشگل و کیوتتتتتت که با اومدنش زندگیمونو قشنگ تر کرد اسمشو گذاشتیم یونا
و جی وو الان دو قلو حامله شده اون زود حامله نشد چون میخاست اول با عشقش همه چیو تجربه کنه بعد بچه بیارن ولی منو هوسوک همه چیو با بچمون یونا تجربه کردیم
*دینگ دینگ
ا/ت :حیح اومدن