تکپارتی درخواستی
تکپارتی درخواستی
وقتی دعوامون میشه باهاشون و دست رومون بلند میکنن (تام ریدل)
با کلافگی گفتم : جالبه فقط باید وقتایی ببینمت که یه ماموریت چرت و پرت دیگه برای گیر انداختن پسر خانواده پاتر داشته باشی ؟
تام گفت : بس کن الان وقت بحث کردن نیست
گفتم : معلومه که نداری باید به عنوان دوست دختر تام ریدل قدرتمند انتظار این رو داشته باشم که هیچ وقت حوصله حرف زدن با من رو نداشته باشی
تام با اخم گفت : میدونستی داری مثل بچه ها رفتار میکنی
با عصبانیت خندیدم و گفتم : بچه ها ؟ اگه بزرگتر بود چه جوری با ادمی مثل تو برخورد میکرد ؟
تام گفت : داری صبرم رو امتحان میکنی ؟خودتم خوب میدونی صبرم کمه
گفتم: به نظرت با این رفتار هات صبر من تموم نشده تام ؟اره دیگه رئیس یه فرقه مزخرف هیچ وقت نباید تقصیراتش رو گردن بگیره
با حس فرود اومدن دستی روی گونه ام و سوزش شدیدی خنده ای سر دادم و گفتم : از پسری که پدر خودشو کشته چون پدرش یه ماگل بوده و خودشو با هویت پدرش معرفی کرده چه انتظاری باید داشت ؟
تام با کلافگی دستی به موهاش کشید و روی کاناپه نشست و گفت :فقط چیزی نگو باشه
گفتم : باشه ارباب ریدل به گفته شما لال میشم و دیگه حرفی نمیزنم
به دور ترین نقطه اتاق از تام رفتم و نشستم نمیخواستم ضعفم رو نشونش بدم و بزنم زیر گریه پس فقط سرمو بین زانو هام قرار دادم وسعی کردم نسبت به این اتفاق بی تفاوت باشم
تام به آرومی از کاناپه بلند شد و به سمتم اومد و به آرومی گفت : صورتت رو ببینم
گفتم : میخوای شاهکارت رو ببینی ریدل ؟
گفت : از قصد نبود تو با حرفات عصبیم کردی
گفتم : آره مقصر منم که بهت نزدیک شدم و عاشقت شدم مقصر من بودم که فکر کردم تو هم احساسات داری
گفت : آروم باش میدونم منم مقصرم که نمیتونم احساساتم رو به خوبی ابراز کنم من واقعا متاسفم
به آرومی از این لحن حرف زدنش لبخندی زدم و گفتم : چه عجب بلاخره اعتراف کردی که مقصر هستی اما اینو بدون منم مثل خودتم ریدل اگه فقط یک بار دیگه دست روم بلند کنی بد میبینی ارباب
تام با پوزخند گفت : پرنسس کوچولو بار دیگه ای وجود ندارن
پایان
اگه بد شد متاسفم تمام سعیمو کردم که شخصیت تام رو به خوبی در بیارم
وقتی دعوامون میشه باهاشون و دست رومون بلند میکنن (تام ریدل)
با کلافگی گفتم : جالبه فقط باید وقتایی ببینمت که یه ماموریت چرت و پرت دیگه برای گیر انداختن پسر خانواده پاتر داشته باشی ؟
تام گفت : بس کن الان وقت بحث کردن نیست
گفتم : معلومه که نداری باید به عنوان دوست دختر تام ریدل قدرتمند انتظار این رو داشته باشم که هیچ وقت حوصله حرف زدن با من رو نداشته باشی
تام با اخم گفت : میدونستی داری مثل بچه ها رفتار میکنی
با عصبانیت خندیدم و گفتم : بچه ها ؟ اگه بزرگتر بود چه جوری با ادمی مثل تو برخورد میکرد ؟
تام گفت : داری صبرم رو امتحان میکنی ؟خودتم خوب میدونی صبرم کمه
گفتم: به نظرت با این رفتار هات صبر من تموم نشده تام ؟اره دیگه رئیس یه فرقه مزخرف هیچ وقت نباید تقصیراتش رو گردن بگیره
با حس فرود اومدن دستی روی گونه ام و سوزش شدیدی خنده ای سر دادم و گفتم : از پسری که پدر خودشو کشته چون پدرش یه ماگل بوده و خودشو با هویت پدرش معرفی کرده چه انتظاری باید داشت ؟
تام با کلافگی دستی به موهاش کشید و روی کاناپه نشست و گفت :فقط چیزی نگو باشه
گفتم : باشه ارباب ریدل به گفته شما لال میشم و دیگه حرفی نمیزنم
به دور ترین نقطه اتاق از تام رفتم و نشستم نمیخواستم ضعفم رو نشونش بدم و بزنم زیر گریه پس فقط سرمو بین زانو هام قرار دادم وسعی کردم نسبت به این اتفاق بی تفاوت باشم
تام به آرومی از کاناپه بلند شد و به سمتم اومد و به آرومی گفت : صورتت رو ببینم
گفتم : میخوای شاهکارت رو ببینی ریدل ؟
گفت : از قصد نبود تو با حرفات عصبیم کردی
گفتم : آره مقصر منم که بهت نزدیک شدم و عاشقت شدم مقصر من بودم که فکر کردم تو هم احساسات داری
گفت : آروم باش میدونم منم مقصرم که نمیتونم احساساتم رو به خوبی ابراز کنم من واقعا متاسفم
به آرومی از این لحن حرف زدنش لبخندی زدم و گفتم : چه عجب بلاخره اعتراف کردی که مقصر هستی اما اینو بدون منم مثل خودتم ریدل اگه فقط یک بار دیگه دست روم بلند کنی بد میبینی ارباب
تام با پوزخند گفت : پرنسس کوچولو بار دیگه ای وجود ندارن
پایان
اگه بد شد متاسفم تمام سعیمو کردم که شخصیت تام رو به خوبی در بیارم
- ۶.۸k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط