پارت

پارت ۳
تهیونگ سال‌ها بزرگ شد و همیشه یک جای خالی در دلش بود. او عکس کوچک نوزادی را داشت که پیش از گم شدن گرفته شده بود و هر از گاهی به آن نگاه می‌کرد، انگار که با آن بچه حرف می‌زد. خانواده در کره تلاش کردند اما پرونده بسته شد. تهیونگ وارد دنیای موسیقی شد، مشهور شد، اما آن حسِ گمشدگی همیشه با او بود. بعضی شب‌ها که صدای گریه‌ی کودکی را می‌شنید، فکر می‌کرد: «شاید او همین نزدیکی است.» او برای آرامش خود شعر می‌سرود و آهنگ‌هایی می‌خواند که به یاد خواهرش بود. باوجود شهرت، دلش می‌خواست بداند آن روز بیمارستان چه اتفاقی افتاد، چه کسی حق را گفته و آیا خواهرش هنوز زنده است.
دیدگاه ها (۰)

_یا به *آرزوم* میرسمیا در راه تلاش براش *میمیرم!🌑*

پارت ۴در ایران، مهتاب رشد کرد؛ دختری با موهای تیره و چشم‌های...

بچه ها نظرتون راجب فیک چیه؟(اولین فیکمه)

اگر لایک این پست رو 10 تا کنید تو بیست دقیقه یا کمتر پارت 3 ...

سه پارتی تهیونگ ( در آغوش تو ) پارت یک

پارت : ۲۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط