- طوبی خانم ك فوت کرد ؛
- طوبی خانم ك فوت کرد ؛
همه گفتند چهلم نشده حسین آقا میرود
یک زن دیگر میگیردسه ماه گذشت و . .
حسین آقا به جای اینکه برود یك زن
دیگر بگیرد هر پنجشنبه میرفت سرخاك ؛
ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا ك
داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم
زندگی خودشان هستند خیلی نمیرسند ك ..
به او برسند طلعت خانم را نشان کرد و ؛
توی ِ یك مهمانی نشان حسین آقا داد .
حسین آقا ك برآشفت ‹ همه › گفتند :
یکی دیگر که بیاید . .
جای خالی زنش پُر میشود ؛
حسین آقا داد زد : ꜜ
‹ جایخالیزنمراهیچزنینمیتواندپرکند! ›
توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید ؛
همه گفتند یك مدتی تنها باشد مجبور
میشود جای خالی زنش را پر کند .
مرد زن میخواهد .
حسین آقا ولی هر پنجشنبه میرفت سرِ خاك .
سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت ؛
همه گفتند امسال دیگر حسین آقا زن میگیرد . .
سال دوم و سوم هم گذشت و
حسین آقا زن نگرفت .
هروقت یکی پیشنهاد میدادحسین آقا زن بگیرد
حسین آقا میگفت آنموقع ك بچهها احتیاج . .
داشتند اینکار را نکردم حالا دیگر از آب و گل
درآمدند ، حرفی از احتیاج خودش نمیزد .
دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن ؛
اما وعدهیِ پنجشنبهها سرجایش بود . .
همه گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده
بچهها هم رفتهاند دیگر وقتش است .
امسال جای خالی طوبا خانم را پر میکند
حسین آقا ولی سمعك لازم شده بود .
دیگر گوشهایش حرفهای ‹ همه › را نمیشنید
دیروز حسین آقا در تنهایی مُرد .
توی وسایلش دنبال چیزی میگشتند چشمشان
افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه . .
دخترش گفت خط باباست .
اول صفحه نوشته بود :
‹ هر چیز ك مال تو باشد خوب است .
حتی اگر جای خالی ‹ تو › باشد .
آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی
دیوار نیست ك بایك مُشت کاهگل پرشود .
هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر
هیچوقت دل نمیشود : ))!🥹'♥️'🫶🏻›
‐ مریم سمیع زادگان
#خاتونم
#عکس_نوشته
#دلنوشته
#حس_خوب
#ویسگون
#دخترونه
#عکس_پروف
همه گفتند چهلم نشده حسین آقا میرود
یک زن دیگر میگیردسه ماه گذشت و . .
حسین آقا به جای اینکه برود یك زن
دیگر بگیرد هر پنجشنبه میرفت سرخاك ؛
ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا ك
داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم
زندگی خودشان هستند خیلی نمیرسند ك ..
به او برسند طلعت خانم را نشان کرد و ؛
توی ِ یك مهمانی نشان حسین آقا داد .
حسین آقا ك برآشفت ‹ همه › گفتند :
یکی دیگر که بیاید . .
جای خالی زنش پُر میشود ؛
حسین آقا داد زد : ꜜ
‹ جایخالیزنمراهیچزنینمیتواندپرکند! ›
توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید ؛
همه گفتند یك مدتی تنها باشد مجبور
میشود جای خالی زنش را پر کند .
مرد زن میخواهد .
حسین آقا ولی هر پنجشنبه میرفت سرِ خاك .
سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت ؛
همه گفتند امسال دیگر حسین آقا زن میگیرد . .
سال دوم و سوم هم گذشت و
حسین آقا زن نگرفت .
هروقت یکی پیشنهاد میدادحسین آقا زن بگیرد
حسین آقا میگفت آنموقع ك بچهها احتیاج . .
داشتند اینکار را نکردم حالا دیگر از آب و گل
درآمدند ، حرفی از احتیاج خودش نمیزد .
دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن ؛
اما وعدهیِ پنجشنبهها سرجایش بود . .
همه گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده
بچهها هم رفتهاند دیگر وقتش است .
امسال جای خالی طوبا خانم را پر میکند
حسین آقا ولی سمعك لازم شده بود .
دیگر گوشهایش حرفهای ‹ همه › را نمیشنید
دیروز حسین آقا در تنهایی مُرد .
توی وسایلش دنبال چیزی میگشتند چشمشان
افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه . .
دخترش گفت خط باباست .
اول صفحه نوشته بود :
‹ هر چیز ك مال تو باشد خوب است .
حتی اگر جای خالی ‹ تو › باشد .
آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی
دیوار نیست ك بایك مُشت کاهگل پرشود .
هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر
هیچوقت دل نمیشود : ))!🥹'♥️'🫶🏻›
‐ مریم سمیع زادگان
#خاتونم
#عکس_نوشته
#دلنوشته
#حس_خوب
#ویسگون
#دخترونه
#عکس_پروف
۴.۵k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲