پارت ⁴
پارت ⁴
ناشناس: یونگ سو چندتا از سربازهای خوب رو انتخاب کرد و با مینگ یو فرستاد. مینگ یو رسید.
سوهو : چیشد؟خوب بودددد؟
مینگ یو: بله !
سوهو : ذووققق عررر
کای : کی مهمونام میرسن
هی نا جاسوس زن : تا نیم دیقه دیگه.
یونگ سو: پدر نامه ای از طرف سوهو
اومده اجازه دارم بخونمش؟
هیون بین شیطان: بله حتما .
یونگ سو: از طرف سوهو من تمام روز و تو اتاق کای بودم و زیر پرده قایم شدم
تا نبینه منو تا نیم ساعت دیه فامیلای دور کای میرسن و باید هر چه زود تر
هر چند نفری که دارید و جمع کنید و بفرستید تا انتقام پدر بزرگ و ازشون بگیریم.
هیون ببن: میدونستم میتونه.
نایون( ملکه): پسر خدمهه
ناشناس : هیون بین به فامیلای دور کای
حمله کرده و از ده نفر چهار نفر مونده.
هی نا: شیطان پست پسرشو تا جاسوس کنه فرستاده به اینجا و هر لحظه ممکنه به ما حمله کنه!
کای: پس جاسوسایی که فرستادیم اونجا چیکارن ؟
هی نا: همشون رو کشتن
کای :همین الان خدمتکارا رو جمع کن
اینجا و دنبال یه خال سیاه عجیب روی دست بگرد~~~!
هی نا: چشم قربان( عَه عَه چندش)
ناشناس : سوهو تو خطر بود و مینگ یو
کاری نمی تونست کنه سوهو از اتاق کای
خارج شده بود و پیش خدمتکارا بود.
هی نا : همتون اینجا جمع شیددددد!
ناشناس: خدمتکارا سریع جمع شدن
سوهو یجا خشکش زده بود یکی از
سربازا با لگد سوهو رو هول داد افتاد
جلوی پای هی نا.
هی نا تا دستشو دید.....
کرم داشتم ننوشتم😂
ناشناس: یونگ سو چندتا از سربازهای خوب رو انتخاب کرد و با مینگ یو فرستاد. مینگ یو رسید.
سوهو : چیشد؟خوب بودددد؟
مینگ یو: بله !
سوهو : ذووققق عررر
کای : کی مهمونام میرسن
هی نا جاسوس زن : تا نیم دیقه دیگه.
یونگ سو: پدر نامه ای از طرف سوهو
اومده اجازه دارم بخونمش؟
هیون بین شیطان: بله حتما .
یونگ سو: از طرف سوهو من تمام روز و تو اتاق کای بودم و زیر پرده قایم شدم
تا نبینه منو تا نیم ساعت دیه فامیلای دور کای میرسن و باید هر چه زود تر
هر چند نفری که دارید و جمع کنید و بفرستید تا انتقام پدر بزرگ و ازشون بگیریم.
هیون ببن: میدونستم میتونه.
نایون( ملکه): پسر خدمهه
ناشناس : هیون بین به فامیلای دور کای
حمله کرده و از ده نفر چهار نفر مونده.
هی نا: شیطان پست پسرشو تا جاسوس کنه فرستاده به اینجا و هر لحظه ممکنه به ما حمله کنه!
کای: پس جاسوسایی که فرستادیم اونجا چیکارن ؟
هی نا: همشون رو کشتن
کای :همین الان خدمتکارا رو جمع کن
اینجا و دنبال یه خال سیاه عجیب روی دست بگرد~~~!
هی نا: چشم قربان( عَه عَه چندش)
ناشناس : سوهو تو خطر بود و مینگ یو
کاری نمی تونست کنه سوهو از اتاق کای
خارج شده بود و پیش خدمتکارا بود.
هی نا : همتون اینجا جمع شیددددد!
ناشناس: خدمتکارا سریع جمع شدن
سوهو یجا خشکش زده بود یکی از
سربازا با لگد سوهو رو هول داد افتاد
جلوی پای هی نا.
هی نا تا دستشو دید.....
کرم داشتم ننوشتم😂
۲.۴k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.